سلام دوسال پیش در دانشگاه ا بین هم رشته ای ها از اقایی خوشم اومد بهش نزدیک شدم رفتار معمولی و خوبی دآشت از خانواده اش هم مطمعنم ار همه لحاظ بهم میومدیم فکر میکردم خودش کسی رو داره ولی بعد یک سال و نیم که حسابی ز رفتار هم خوشمون اومد و ایشون هیچ ابراز علاقه ای نکرد بالاخره متوجه شدم خوشش میاد ازم ولی با اصرار اقرار کرد چون قبلش میگفت من شرایطش ندارم نمیخوام با احساسات طرفم بازی کنم و نمیخوام بهش بگم و من اینقد اصرار کردم فهمیدم اون شخص خودمم! یکبار هم رفتیم بیرون ولی با رعایت تمام مساعل شرعی و عرفی ،اقاارشد قبول شد و به شهر دیگه رفت و توجهات ایشون کم شد دلخوری پیش اومد و من گفتم همه چی فراموش میکنم فقط عادی باشیم چون نمیخوام عذاب بکشم ایشونم گفت منم نمیخواستم عذاب بکشی از اینده هم که حرف زدیم گفت نمیتونم قول بدم چی میشه و قولی نداد؛ شرایط کاملا نشون میده ایشون هیچ برنامه ای واسه اینده نداره به خاطر درس کار سربازی و … عاقلاانه اش بی خیال شدن ولی خیلی سخته :( چیکار کنم؟! خلاصه که به پنج ماه خیلی فاصله گرفتیم ولی هنوز احساس میکنم دوستم داره ولی نمیخواد من وابسته شم و فرار میکنه از شرایط و شدیدا درس خونه!!! منم دم به دقیقه نظرم عوض میشه که صبر کنم براش یا نکنم در ضمن برای هردو تجربه اول بود با اینکه سال اخر کارشناسی بودیم و هردو از بی تعهدیو روابط الکی دوستی بدمون میاد و کل روزای خوبمون شاید فقط سه هفته بود! ولی اثراتش دیوانه کننده س از طرفی الانم جوری برخورد میکنه که من شرمنده میشم یعنی خوب برخورد میکنه و همچنان حفط احترام