سلام من وقتی۱۳سالم بودعموم که مجردم بود اذیتم میکرد هرجا که دور از بقیه گیرم میاورد من الان ۱۹سالمه و ۶سال هست که همش اون صحنه ها روبه رو مه و حالم خیلی بده.اصلا نمیتونم فراموش کنم من سال کنکورمم هست دیگه نمیکشم خسته شدم.یه مشکلی ام هست اینه که اون فکر میکنه من هیچی یادم نیست از اون دوران و کارایی که کرده.الانم هربار میبینیم همو(از رو اجبارچون من به کسی چیزی نگفتم).باهام حرف میزنه منم جلو بقیه به زور خودمو نگه میدارم.خیلی عذاب میکشم اینطوری خیلی.من اصلا نمیتونم حتی به قیافش نگاه کنم..متنفرررم ازش.الان فقط میخام بفهمونم بهش که بام دیگه تا ابد کاری نداشته باشه،حرف نزنه و هیچی.حالمو از این بدترم نکنه.فقط نمیدونم چطوری بگم.حالم ازش به هم میخورره.متاهلم هست اینروزاس بچشون به دنیا بیاد. .بعضی وقتا به انتقام از طریق بچش فکر میکنم و خیلی زود پشیمون میشم … خیلی به کمک نیاز دارم من واسه این موضوع نمیتونم به مشاوری ام مراجعه کنم.چون خانوادم خبر ندارن و تنهایی جایی نمیرم