آیا من به درمان دارویی نیاز دارم ؟
سلام وقت بخیر . من دختر ۲۰ ساله هستم . دختری بسیار مذهبی و با اخلاق . آذر سال گذشته کلاس کنکور ثبت نام کردم و اولین جلسه ، علاقه مند به استادم شدم که حدودا ۳۹ یا ۴۰ ساله هستند و از همسرشون جدا شدن . نه اینکه قیافه خوبی داشته باشه نه اتفاقا فوق العاده معمولی هستن و تنها چیزی که باعث جذب من شد ، اخلاق و روحیه ی فوق العاده ایشون بود . مردی که همیشه در رویا هایم بود ، دقیقا اخلاق استادم بود . من دختر منطقی هستم . کاملا میدونم که این صرفا احساس یکطرفه و نادرستی هست چون از نظر سنی ، اختلاف زیادی داریم و تازه من اول راه هستم و در آینده گزینه های بهتر و مناسب من وجود خواهد داشت . من واقعا خیلی سعی کردم که فراموش کنم ولی گاهی اوقات ناخودآگاه متوجه میشم که ساعت هاست دارم به این شخص فکر میکنم و خیال پردازی . بعد از این اتفاق دوباره از نظر روحی بهم میریزم و حالت افسردگی به سراغم میاد . دوباره فردا حالم خوب هست و دوباره ناگهان شروع به خیال پردازی میکنم و ….. من واقعا درمونده شدم . کمتر از دو ماه ، آزمون کنکور دارم . واقعا نمیدونم چیکار کنم . البته من هیچ وقت حرفی نزدم و کاری نکردم که حتی ذره ایی استادم متوجه بشه یا حتی دیگران متوجه بشن . من چیکار کنم ؟ گاهی فکر میکنم که شاید دلیل ناراحتی و افسردگی من به خاطر کنکور هست و من اشتباهی به علاقه به استادم ربط میدم . اصلا نمیدونم …..
چیزی خوشحالم نمیکنه ، چیزی برام مهم نیست و دلم میخواد تنها باشم و یه مدت که تنها میشم ، کلافه میشم و دوست دارم توی جمع باشم و وقتی توی جمع هستم دلم میخواد تنها باشم . همش حالت بغض و گریه دارم . من فکر میکنم تنها راه حل ، بیشتر درس خوندن باشه ولی متاسفانه حوصله درس رو هم ندارم . خیلی باهوش و با استعداد هستم و کافیه یک متن رو یکبار بخونم ، برای حداقل ۵ سال یادم هست با جزئیات . من در گذشته هیچ گونه رابطه احساسی با هیچ کس نداشتم و از وقتی استادم رو دیدم ، درگیر یک احساس یکطرفه شدم . اگر علاقه به ایشون نبود من خیلی میتونستم درس بخونم چون با رفتن به کلاس کنکور ، خیلی درس هام قوی تر شده . من قبلاً هم در همین سایت راهنمایی خواستم و خب خیلی تاثیر گذار بود ولی اصلا دست خودم نیست . همش در خیالم با این آدم حرف میزنم و حس میکنم ایشون کاملا شخص بی عیبی هستن . گرچه که این تصورات من هست و هیچ شخصی کامل نیست . در ضمن من فکر میکنم که ذهن من برای درس نخوندن این راه گریز رو پیدا کرده که حال من رو بد کنه و نذاره من درس بخونم . میدونم که به محض اینکه آزمون کنکور رو دادم ، ذهنم از استادم آزاد میشه ولی چیکار کنم که این تایم های طلایی رو از دست ندم ؟ مرسی
با سلام خدمت شما دوست عزیز
به نظر می رسد شما قبلا هم در یک تاپیک دیگر مسئله تان را مطرح کرده بودید و پاسخ شما هم ارسال شد.
در آن پست تمام مطالبی که باید توضیح داده شد.
بنابراین در اینجا به یک تمرین اشاره می شود که می توانید تایم هایی را در روز به انجام آن اختصاص دهید و فقط در همین مواقع به مشاهده افکارتان بپردازید تا بتوانید بر آنها مسلط شوید و به این افکار اجازه ندهید مانع شما برای رسیدن به اهداف و برنامه هایتان شود.
در یک مکان آرام بنشینید و چشمان خودتان را ببندید.
یک پرده بزرگ سینما را تصور کنید که روبروی شما قرار دارند.
سپس افکار خودتان را که احتمالا به صورت تصویر و یا جمله هستند را بر روی این پرده تصور کرده و به مشاهده آن بپردازید.
این افکار و تصاویر از سمت راست پرده وارد شده و از سمت چپ خارج می شوند.
در این تمرین ممکن است افکار، یعنی همان نوشته ها و تصاویر خوشایند شما باشند.
ویا ناخوشایند، ناراحت کننده و یا اضطراب آور باشند.
شما قرار نیست درباره هیچ یک از آنها قضاوتی داشته باشید و یا مانع ورود آنها شوید.
بلکه صرفا می خواهید آنها را مشاهده کنید و به آنها اجازه دهید که بیاییند و بروند.
فقط عبور می کنند و شما هم نظاره گر آنها خواهید بود.
این تمرین را سعی کنید به صورت روزانه به مدت چند دقیقه انجام دهید.
هم می توانید برای انجام آن تایم های مشخصی در نظر بگیرید، یا اینکه هرگاه به نظرتان رسید هجوم افکار به دهنتان خیلی زیاد است، این تمرین را انجام دهید.
در کنار این تمرین می توانید لیستی از فعالیتهایی که برای شما لذت بخش هستند را هم در نظر بگیرید و درطول روز بین تایم های درس خواندنتان تایم های کوتاهی را هم به آنها اختصاص دهید.
همچنین سعی کنید برای درس خواندنتان از یک برنامه منظم پیروی کنید.
اگر دیدید با تمام این کارها کارکردهایتان افت کرده است بهتر است برای دریافت جلسات مشاوره فردی اقدام نموده و به یک متخصص در این زمینه مراجعه کنید.