دختری 18 ساله هستم.امسال کنکور دارم و وضع درسیم تا امسال خوب بوده ولی برای کنکور هیچی درس نمیخونم و همین باعث شکستم میشه.راستش من از بچگی حس میکردم که چند سالی از سنم بیشتر میدونم و همچنان همین حس رو دارم.من تقریبا از 14 سالگی به ازدواج فکر میکردم و حتی ویژگی های همسر آینده ام رو تو ذهنم انتخاب کرده بودم و اون کسی رو که میخواستم تو خیالم ساخته بودم و باهاش خیال پردازی میکردم…همین باعث شد که من پیشنهاد رابطه ی دوستی هر کسی رو تا این سنم رد کنم. چون دوستی و این چیزا از نظر من بچه بازیه و آدم باید فقط با کسی باشه که میخواد باهاش ازدواج کنه.همیشه کسایی که میومدن طرفم از نظر من منطقی نبو که باهاشون باشم و اصلا به اونا اهمیتی نمیدادم.هیچ کدوم از اونها مثل کسی نبودن که من تو ذهنم داشتم…همینا باعث میشه من هر روز بیشتر و بیشتر برم تو خیالاتم و با اون آدمی که چند ساله دارمش خیال پردازی کنم….ولی این موضوع واقعا داره وقتو انرژی خیلی زیادی از من میگیره…و این برای منی که امسال کنکور دارم و رتبه ی زیر 1000 میخوام چون تو تیزهوشان درس خوندم خیلی بد و مضره…راستش نه شرایط ازدواج دارم ون اصلا تو این سن خواستگار مناسب ندارم و نه اهل دوستی ام…اگرم بخوام با کسی باشم حتما میخوام که اون فرد بیشتر از 5 سال ازمن بزرگتر باشه و تا یکسال هم به ازدواج ختم بشه که این هم شدنی نیس ولی واقعا تنهایی آزارم میده و احساس میکنم به یکی نیاز دارم…همینا باعث میشه بیشتر خیال پردازی کنم و درسم نخونم . اینم بگم که من تو رفاه کاملم و هیچ مشکلی از لحاظ خانوادگی ندارم….البته خیلی پولدار نیستیم ولی هر امکاناتی که بخوام در اختیارمه.لطفا راهنمایی ام کنید.