اختلافات مذهبی و رابطه ی پیش از ازدواج
سلام وقتتون بخیر.
دختر 22 ساله هستم و با پسری 24 ساله، حدود یک سال و نیمه که دوست هستیم. من در خانواده ای متعادل بزرگ شدم که خیلی برای حجاب بهم سخت گیری نمیکنن و کلا خیلی سخت گیر نیستن. و مادر من از رابطه ی ما خبر داشتن. راجب ویژگی های طرف مقابل بگم که خیلی مسئولیت پذیر و کاریه و صبوره آدم سختی دیده ایه و من گاهی اخلاقای خیلی بدی دارم و اینارو تحمل میکنه و همیشه وقتی ناراحتم یا مشکلی دارم میگه باهم صحبت کنیم و مشکلو برطرف کنیم و هردو کاملا به هم متعهدیم. رفیق باز نیست و آدم مثبیه. اما مشکل اصلی و بزرگ ما اینه که ایشون در یک خانواده فوق مذهبی بزرگ شدن که به شدت رو مسائل مذهبی سخت گیرن. همه ی افراد خانواده چادرین و تو عروسیاشون آهنگ نمیذارن. مشکلات دیگه هم دارن که خانوادش نمیخوان تو مسائل مالی کمک کنن برای ازدواج و معتقدن همه ی هزینه ی ازدواج رو پسر باید خودش تامین کنه. من بخاطر این مسائل چندین بار طی این رابطه سعی کردم ازش جدا شم ولی به دلیل دلبستگی و وابستگی عاطفی زیاد نتونستم. چندبار هم گفتم نامزد باشیم تا شرایط مالیمون اوکی بشه ولی گفت نه و خانواداش نمیذارن تا به یه درجه ای رسیده باشه حرف ازدواج رو بزنه. اینم بگم که ما هم رشته ای هستیم و تو دانشگاه آشنا شدیم و قبل ازینکه وارد رابطه بشیم 6-7 ماه باهم صحبت میکردیم و راجب مسائل مختلف اظهار نظر میکردیم. ازین جهت (فکر میکردم) خیلی همو میشناسیم و خیلی شبیه همیم. بعد که وارد رابطه ی عاطفی شدیم خیلی هیجانی عمل کردیم و (بیشتر از طرف اون بود و من چنبار گفتم دیگه اینکارو نکنیم اما بازهم ادامه دادیم) وارد رابطه و مسائل جنسی شدیم (نه کامل) و این بین من فهمیدم که خانوادش خیلیییی مذهبین. من همون اولا که فهمیدم گفتم که فرهنگامون باهم تفاوت داره و هرچه زودتر جدا شیم بهتره ولی میگفت نه. چون نمیتونستیم جدا شیم. میگفت یه کاریش میکنیم. انقد همینطوری این رابطه ادامه پیدا کرد که شد 3 ماه و نیم پیش. با مشاور صحبت کردم و گفتن جدا شید بهتره و حتی اگه ازدواج کنید مشکلات زیادی خواهید داشت و ما جدا شدیم. اما بعدش خیلی سخت بود و دوباره برگشتیم. من تو این رابطه بخاطر نگرانی از آینده خیلی افسرده شدم. اصلا مطمئن نبود که خانوادش اجازه میدن باهم ازدواج کنیم یا نه ولی بازم اصرار داشت رابطه ادامه پیدا کنه. از طرفی من همیشه دوست داشتم به غیر از کسی که باهاش ازدواج میکنم کسی بهم دست نزنه و پاک بمونم. فکر نمیکردم ایشون خانوادش انقد مذهبی باشه و اینده ما انقد نامعلوم. نمیتونم ازش جدا شم نمیتونم آیندمو با کسی دیگه ای تصور کنم . از یه طرف نمیتونم تو رابطه بدون نگرانی آینده بمونم. یعنی بدون اینکه فکر کنم این رابطه سرانجامی داره یا نه نمیتونم تو رابطه باشم و خوشحال باشم. و حتی میترسم بر فرض اگر کلی تلاش کردیم و ازدواج کردیم به مشکل بخوریم و ازدواج موفقی نداشته باششیشم با اینکه راجب همه مسائل بعد ازدواج تا حالا صحبت کردیم همه ی پیشامدارو در نظر گرفتیم و فقط مشکل حجاب و پول داریم. الان هیچ انگیزه ای ندارم خیلی بی حال و کسلم حوصله ی هیچکاری ندارم و قبلا کلی هدف و آرزو داشتم و دارم و خیلی شاد و پرتلاش و پرانرژی بودم ولی همش رفت. هرروز گریه میکنم روزا بغض میکنم. نمیدونم واقعا چطوری جدا شم. ما مشکلمون فقط خانوادشن که مذهبین و بحث حجاب. هیچ مشکل دیگه ای نداریم و حتی تو مسائل جنسی هم خیلی باهم تفاهم داشتیم. اهدافمون مشترک بود. نمیتونم تصور کنم که با کسی دیگه ای باشم و حتی نمیتونم خودم رو با اهدافم و کتاب خوندن و اینطور چیز ها سرگرم کنم. نمیدونم واقعا چیکار کنم. اگه باید جدا شم چطوری جدا شم؟؟
سلام به شما دوست عزیز
احساسات شما قابل احترام می باشد اما دقت کنید که با این میزان از تفاوت نمی توانید به امید تغییر در آینده پیش بروید چون نیاز است که هم خانواده ایشان و هم شما شرایط فرهنگی یکدیگر را بپذیرید اگر قرار باشد این ازدواج صورت گیرد و با برتری و یا توهین و.. باهم برخورد نکنید اما عموما این میزان از تفاوت می تواند با اختلافاتی در مورد مجالس عروسی ، عقد و یا روابط همراه باشد و موضوعی نیست که بتوان به راحتی آن را نادیده گرفت .
در مورد رابطه جنسی نیز بهتر است از سرزنش کردن خودتان خوداری کنید اما دقت کنید که داشتن هدف ازدواج به تنهایی برای وارد شدن به رابطه جنسی کافی نمی باشد و در این مسیر نیاز است که به خط قرمزها احترام بگذارید چون در اینگونه روابط داشتن رابطه جنسی وابستگی زیادی را ایجاد می کند که می تواند بر تصمیم گیری هردوی شما تاثیر داشته باشد و وابستگی زیادی را ایجاد کند که بر توجه بر اختلافات تاثیر بگذارد.
شما بیان می کنید که از فکر کردن به شرایط آینده افسردگی را تجربه می کنید و شرایط روحی مناسبی ندارید دقت کنید که اگر شما بخواهید این موراد را نادیده بگیرید با شدت بیشتری در آینده آنها را تجربه می کنید چون این موراد یا با تغییر شما همراه باید باشد که در این صورت نیز اگر جز باورهای شما نباشد می تواند با فشار روحی بیشتری باشد و یا نادیده گرفتن که اختلافات زیادی را ایجاد می کند.
بهتر است در اولین قدم رابطه جنسی را به صورت کامل قطع کنید و سعی کنید که در کنار احترام به احساسات خودتان حقایق بیرونی را مد نظر قرار بدهید و بعد تصمیم گیری داشته باشید .
بعد از جدایی تجربه دلتنگی ، غم و اندوه ، کنترل و چک کردن فرد مقابل و.. تا رسیدن به مرحله پذیرش کاملا طبیعی می باشد اما اگر بینش و دلیل کافی برای جدایی داشته باشید می توانید این مسیر را طی کنید .
با سلام خدمت شما دوست عزیز
احساسات ناخوشایندی که با توجه به موارد مطرح شده تجربه می کنید کاملا قابل درک است.
توجه داشته باشید که این که چه تصمیمی درست تر و مناسب تر خواهد بود با این که چگونه می توانید با پیامدهای طبیعی هر نوع تصمیم و انتخابتان کنار بیایید و با آن ها روبرو شوید متفاوت است.
مسلما جدایی تصمیم ساده ای نیست و این تصور که افراد بعد از جدا شدن خوشحال خواهند بود کاملا غیر واقع بینانه است بلکه این فرایند می تواند بسته به نوع رابطه و میزان سرمایه گذاری احساسی- روانی و زمانی که افراد بر روی آن انجام داده اند بسیار هم ناراحت کننده و دردناک باشد.
اما مهم این است که تصمیم شما در بلند مدت برای شما بهتر باشد و این دوران و احساسات ناشی از آن هر چقدر هم که سخت و دشوار باشند گذرا هستند و می گذرند.
اما ازدواجی که در آن شما مدام با چالش های متعدد ناشی از تفاوت های بسیار فاحش در سطح فرهنگی خانواده ها روبرو باشید خودتان هم می دانید که کیفیت لازم را نخواهد داشت و ازدواج ناموفق هم تمام ابعاد زندگی افراد را از نظر کیفیتی تحت تاثیر قرار خواهد داد.
افراد قرار است ازدواج کنند تا بتوانند راحت تر و بهتر نیازها و خواسته های خودشان را در زندگی به دست آورند و اگر قرار باشد در این مورد دچار موانع اساسی بر سر برآوردن نیازهای اساسی شان مانند نیاز به آزادی و انتخاب و استقلال رای حتی در سطح نوع پوشش خودشان بشوند، چنین ازدواجی به خشنودی و رضایت زوجین منتهی نخواهد شد.
دقت داشته باشید که همان طور که حتما خودتان هم بهتر می دانید عشق و دوست داشت برای تشکیل و ادامه زندگی مشترک هرگز کافی نیست و مشکلات مالی و اختلاف شدید در این مورد هم هرگز مشکلات کوچکی نیستند و بسیار هم اساسی هستند.
برقراری رابطه جنسی در هر سطح آن و این که چون نمی توانید از ایشان دور بمانید و وابسته شده اید و ترس از تنهایی و احساس عدم تحمل دوری ایشان هم هیچ یک دلایل کافی و خوبی برای ماندن در رابطه و ازدواج نخواهند بود.
باید با این واقعیت روبرو شوید که درست است که آنچه ایده آلتان بوده است رخ نداده اما قرار نیست به این خاطر پا در تصمیم و انتخاب و ازدواجی بگذارید که برایتان تا حد زیادی آینده پر چالش آن قابل پیش بینی است و از این به بعد را می توانید از اسیب بیشتر پیش گیری کنید.
ایشان هم ظاهرا نتوانسته اند این موضوع را به درستی مدیریت کنند چرا که احتمالا افرادی که در چنین خانواده های کنترل گری بزرگ می شوند احتمالا از پختگی و استقلال رای و قدرت حل مساله کمتری هم برخوردار هستند و ممکن است به نهایی نتوانند تصمیم درستی را بگیرند.
با توجه به این موارد به شما توصیه می شود که انتخابی انجام دهید که در مسیر اصول و اهداف تان به سمت زندگی دلخواهتان باشد و بر اساس معیارهای واقع بینانه باشد و در بلند مدت برای شما رضایت یه ارمغان داشته باشد نه این که بر اساس ترس ها و اضطراب هایی باشد که تجربه می کنید.
چرا که این ترس ها شما را از حرکت موثر بازمی دارند و سلامت روان شما را بیش از پیش در معرض آسیب قرار خواهند داد.
در حالی که دوران فقدان بالاخره م گذرد و البته که احساسات و هیجانات ناخوشایندی که در آن تجربه می شود همانند دران سوگ مطرح شده است که در آن از دست دادن رابطه ای که احساسات خوبی در آن وجود داشته است مانند از دست دان یک فرد عزیز در زندگی می ماند و هیجاناتی مانند خشم و غم و ناکامی و ترس و تنهایی را تجربه خواهید کرد و راه گریزی هم از آن نیست و جزوی از واقعیت این فرایند است که به هر حال باید پشت سر گذاشته شوود اما در نهایت پذیرش اتفاق می افتد که در آن افراد با این واقعیت هرچند دردناک و ناراحت کننده روبرو می شوند که آن رابطه دیگر تمام شده و سوگواریشان را هم انجام داده اند و فرصت آن است که زندگی را به گونه دیگری از سر بگیرند.
در این مسیر بهتر است از جلسات مشاوره فردی استفاده کنید تا هم بتوانید بهترین و مناسب ترین انتخاب و تصمیم گیری را داشته باشید هم در این فرایند بتوانید با دریات راهنمایی های لازم به خوبی آن را پشت سر بگذارید.