اختلاف با مادر
سلام خسته نباشید . من پسری 26 ساله مجرد هستم که پدرمادرم حدود 12 سال پیش از هم جداشدن و پدرم مجدد ازدواج کرد و مادرم با مادربزرگم زندگی میکند تا الان و ازدواج نکرده است و من با پدرم زندگی میکنم و خب همیشه خونه ما بحث و دعوا بوده و اصلا رابطه خوبی با نامادریم ندارم و کودکی و نوجوانی خوبی نداشتم . من با مادرم با مشکل مواجه هستم و حس میکنم مادرم اصلا از ابتدا به من و برادرم توجه و محبتی نکرده و صرفا دنبال راحتی و زندگی ازادانه خودش بوده و هست . تو خانواده من حجاب و حیا و … مهم بوده و هست اما این چندسال اخیر که کمی دقت کردم چیز های نامتعارفی از مادرم دیدم و که به عنوان یک پسر باعث عصبانیت و ناراحتی من شده که خیلی عادی با مردها ارتباط داره و عکسش داخل شبکه ها به اشتراک میزاره وحتی عکس پسری را چندبار استوری کرد با تگ عشقم که بعدش گفت اشتباه شده و …. و سفرهای چند روزه عجیب و مشکوک به تهران میکنه حتی سنش پایین میگه اسمش چیز دیگه میگه وقتی ناشناس بهش پیام دادم اصلا برخوردی نکرد اما کاملا از ما بی خبر میمونه و انگار هیچ حسی به ما نداره و من واقعا از بچگی حسرت مهر و محبت مادری داشتم و بعد از یکسال که رفتم ببینمش دیدم صورتش با اینکه هیچ مشکلی نداشت عمل کرده و با عرض معذرت شبیه پلنگای اینستاگرامی با گونه های بزرگ و مصنوعی شده و من اصلا نتونستم ایشون را دیگر به عنوان مادر خودم بدونم . جامعه ما نگاه بدی همیشه به زن های مطلقه داشتن و با همه این ها میترسم این رفتار باعث شرمساری و ابروریزی برای من بشه و حتی من که همیشه دنبال خانمی خانواده دار و باحیا برای ازدواج بودم فردا این موضوع میتونه مایه سرافکندگی و حقارت من بشه به علاوه اینکه فرزند طلاق بودن هم خودش یک عیب بزرگ محسوب میشه . هرچقدرم صحبت کردم اثر نکرد از طرفی دوست دارم مادرم از دست ندم ولی بکاراش که فکر میکنم میخام برای همیشه ترکش کنم و حتی از این شهر برم برای همیشه .لطفا بگین من باید چکار کنم واقعا رفتارش و بی توجهی هاش و …. باعث شده کاملا ازش زده و سرد بشم . ممنونم از راهنماییتون
سلام به شما آقا فرزاد
قابل درک هست که تجربه بلوغ و مشکلات با نامادری و روابط با پدر و مادر برای شما با فشار روحی زیادی همراه بوده است اما دقت کنید که شما در زمان جدایی پدر و مادر تنها یک نوجوان ۱۴ ساله بوده اید اما در زمان فعلی یک جوان ۲۶ ساله می باشید و دیدگاها و مسیر نگاه شما به زندگی تغییرات زیادی کرده است .
در الو اینکه پدر و مادر شما می توانند به دلایل زیادی از یکدیگر جدا شده باشند که بهتر است شما به این موضوع احترام بگذارید اگر هنوز بعد از ۱۲ سال بخواهید با این موضوع بجنگید و یا به دنبال مقصر باشید به خودتان هیچ کمکی نمی کنید در هرصورت آنها به عنوان دو فرد بالغ می توانسته اند برای زندگی خود تصمیم گیری کنند در زمان فعلی نیز مادر شما یک خانم بالغ هستند که می توانند سبک زندگی خود را انتخاب کنند و اگر شما بخواهید روابط و دیدگاهای ایشان را مدیریت کنید به احتمال زیاد با اختلاف و حتی جبهه گیری بیشتر ایشان روبرو خواهید شد پس بهتر است که در جایگاه مادری در احترام با ایشان برخورد کنید و نظرات خودتان را نیز در احترام بیان کنید.
در مورد زندگی فردی خودتان و ازدواج نیز بهتر است که اجازه بدهید فرد مقابل خود شما را بشناسد ، بله درست است که خانواده اهمیت دارد اما این به این معنا نمی باشد که هویت و رشد فردی شما بی اهمیت می باشد شما نمی توانید تغییری در مسیر زندگی پدر و مادر و… بدهید اما می توانید با رشد فردی خود و طی کردن مسیر بهتر شرایط بهتری را نیز تجربه کنید.
با سلام و تشکر از راهنمایی شما .
اما من نمیتونم این رفتار و وضعیت را تحمل کنم و مادرم هم میداند من به این موارد حساس هستم و ناراحت میشم اما اهمیتی نمیدهد . حال بنظر شما من چکار کنم ؟ بهتر نیست برای همیشه ترکش کنم تا هر کدوم به زندگی خود ادامه دهیم و یا کلا به شهر دیگری مهاجرت کنم ؟ با اتفاقات پیش امده فکر نمیکنم هیچکدوم رغبت به ملاقات همدیگه داشته باشیم . وقتی به چهره جدیدش نگاه میکنم دیگر شخصیت مادر با همه زیبایی ها و ویژگی هایش را نمیبینم متاسفانه