وقت بخیر
من یه خانم 35 ساله هستم و حدود 13 سال که ازدواج کردم و یک پسر 6 ساله دارم همسرم 40 سالشه تک پسر و دو خواهر مجرد در خانه پدری داره یک خواهرش از من 3 سال بزرگتره و طلاق گرفته و یکی دیگه همسن منه و توی خونه ..پدر و مادرش هم در قید حیات هستن..همسرم بسیار احساساتی و وابسته است به خانوداش همش احساس ترحم و دلسوزی داره و همش فکر مینه که در حق اونا داره کم کاری میکنه ..بسیار ترسو و تاثیر پذیر از خانوادشه..یعنی من اینجوری فکر میکنم..و تمام مسائل خونه من و حتی خونه پدرم کف دست خانوادشه..خواهر کوچکترش حکم رییس رو داره تو خونه و هر چی بگه پدر م مادر میگن چشم
از من بدشون میاد از ائل هم بدشون میومد و مدام در حل بهانه گیری ..دعوا راه انداختن بودن ..همسرم به شدت طرفدار اوناس ..البته به ظاهر میگه من از تو پشتیبانی میکنم..ولی در عمل کاری نمیکنه فقط در بحث در اخر تسلیم خواسته اوناس
مشکل اصلی من الان حدود چند ماهه که رخ داده ..و اینه که خانوادش گفتن دیگه زن تو حق نداره اینجا بیاد ..حالا بخاطر چی..میتونم بگم هیچی..فقط همان بهانه های همیشگی که ای این اینجوریه..این این حرف و زد..چپ رفت..راست رفت..زیاد خورد..کم خورد..
شوهرم اخر هفته با پسرم تنهایی میرن اونجا و منو در کل حذف کرده و اعتراض همم که میکنم میگه حق با ائناس تو رو نمیخوان تو بدی
هر چی بهش میگم یه مدت ترکشون کنی درست میشه..میگه من بخاظر تو خانودمو ول نمیکنم
از طرفی من به شدت افسرده و عصبی شدم و کوچکترین چیز ناراحتم میکنه احساس میکنم خیلی تحقیر شدم ..پسرم میره اونجا همش میگه مامان تو حق نداری با ما بیای بابا تو رو نمیبره …
شوهرم میگه از این بع بعد میخوام هر بار که رفتم با خانواده ام بریم تفریح ..به تو هم هیچ ربطی نداره ..من باید براشون همه کاری بکنم..
من بعش گفتم که دیگه اجازه نمیدم پسرمو ببره خودش فقط بره
ولی قبول نمیکنه و میگه اگه مزاحم بشی منم نمیزارم بری خونه بابات
الان من نمیدونم چیکار کنم
احساس میکنم خانوادش هووی منم هستن احساس میکنم زن دوم داره
شوهرم میگه باید تحمل کنی
خواهش میکنم راهکار بدید
ایا من باید تحمل کینم و قبول کنم؟
ایا باید برای حقم بجنگم؟
ایا باید جدا شم؟
کمک بزرگی میکنید اگر جواب من رو بدید