با عرض سلام
چهار سال پیش در یک سری مداوم از اختلافات و نارضایتی در خانواده روابط درون خانواده سرد شد و اختلاف با پدرم بالا گرفت.
پدرم سلطه جو و زیاده خواه بود. آخرین اختلاف نظر با پدرم بر سر ازدواج بود. بعد از یک برخورد خشن از جانب پدر، از خانه بیرون رفتم. بعد از چهار سال الان زندگی مستقل خودم را دارم و با کسی که مورد نظرم بوده و مورد اختلاف با خانواده ام بوده ازدواج کردم. در این مدت طولانی مشکلات زیادی را تحمل کردم و ماجراهایی اتفاق افتاد که ذکر همه اتفاقات در اینجا طولانی به نظر میرسد.
الان با وجود مشکلاتی در زندگی ام در کل موفق و شاد هستم.
مشکل من یادآوری اتفاقات گذشته و دلتنگی برای برادران و مادرم است. سالها آنها را ندیدم و خبر های خیلی سطحی از آنها دارم. حتی مطمن نیستم که همگی زنده باشند چه برسد به سلامتی شان.
پدرم از دیدار با آنها منع ام کرده و حتی تهدید می کند.
تلفن و ارتباط با من را بلاک می کنند.
ببخشید خیلی مختصر نوشتم. نمی دانم چه چیز را بنویسم و چه چیز را ننویسم.