بنده با پسر عمویم ازدواج کردم از همون ابتا هم دید مادرم نسبت به خانواده عموم منفی بود ولی با این حال خودش راضی به ازدواج ما شد و تائید داد الان یه چند مدتیه که عمه های من و یکی از عموهام زمین پدرم رو که از قدیم همه میگفتن برای پدرمه رو قصد کردن بفروشن و میگن زمین بابامونه . مادرم اعتقاد داره که این داستان رو پدر همسرم درست کرده . ولی پدرم با همسرم و پدر همسرم صحبت کردم که داستان رو حل کنن و با عمه هام صحبت کنه (با توجه به اینکه عمه هام از عموم حرف شنوی دارن ) ولی بعد از کلی داستان بالاخره گفتن که نتونسته راضیشون کنه و قانعشون کنه . حالا میخوان زمین پدرمو رو بفروشن و پدر همسرم هم که میدونه زمین برای پدرمه میخواد پول فروش زمین رو بگیره . حالا این وسط چند تا اتفاق می افته یک اینکه نوع رفتار مادرم و خانواده من با همسرم عوض میشه و من هرچقدر هم که حق با پدرم باشه ناراحت میشم که پشت سر همسرم حرف بزنن . 2 نمیدونم باید چجوری با خانواده همسرم رفتار کنم اگر عادی رفتار کنم که انگار اتفاقی نیوفتاده که انگار پشت خانواده خودم رو خالی کردم.
خیلی سردر گمم لطفا کمکم کنید نمیدونم باید چجوری این قضیه رو مدیریت کنم