سلام خسته نباشین من یه دختر 25 سالم که یه مدت خیلی زیاده با مادرم درگیرم من هیچ علاقه ای به غذا درست کردن و خونه جارو کردن و ظرف شستن و اینا ندارم و مدام تو خونه سرزنش میشم و تهدید میشم که آیندم قرار نیس خوب بشه چون خودمو مجبور به کاری که ازش متنفرم نمیکنم من یه دوره طولانی هشت ساله افسردگی شدید داشتم و کم کم داشتم خوب میشدم که دارو هامم قطع شده بود که این سرزنشا و حرفا دوباره فکر خودکشیو تموم کردن همه چیو به سرم انداخته چون اگه هر روز کارایی که انجامشون بدترین حسو بهم میده رو انجام بدم دیگه زندگی برام جذابیتی نداره خیلی مادرمو دوس دارم ولی جدیدا بیشتر اوقات حسی که کنارش دارم حس مقصر بودن و کافی نبودن و اشتباه بودنه اگه از جهنم نمیترسیدم تا حالا هزار بار خودمو کشته بودم نمیدونم من فقط متفاوتم که کلیشه های این مدلیو نمیخوام توزندگیم داشته باشم یا مقصرم واقعا و حق با بقیس ؟؟ممنون میشم لطف کنین و راهنماییم کنین