سلام خسته نباشید.
ببخشید من چند ماهه نامزد کردم و تمام چیزایی که همسرم دوس داره رو انجام میدم که همه جوره احساس امنیت و ارامش داشته باشه، اما توی بعضی چیزا که من قبلا تو شرایطش قرار نگرفته بودم سعی میکنم منطقی به نتیجه برسم اما همسرم میگه تو باید تحمل کنی،
مثلا همسرم جمع بودن و مهمونی رو دوس داره اما من نه اینکه دوست نداشته باشما اما زیاد نمیتونم جایی اروم و قرار داشته باشم، میگم منو تو بایو توی چیزایی که با هم اختلاف نظر داریم باید یکم من کنار بیام یکم تو، ینی مثلا تو ۵ساعت دوست داری بری بشینی توی مهمونی و… اما منی که دوست ندارم بخاطر تو میام و ۲الی۳ ساعت بمونیم، اما میگه نه تو تحمل کن، یا حتی چیزای دیگه، مثلا من پیاده روری و فعالیت رو خیلی دوس دارم اما میدونم همسرم طاقتش کمتر از منه، شاید من روزانه چند کیلیومتر فقط راه میرفتم اما الان بخاطر ایشون اون به حداقل رسیده ینی هفته ای شده تقریبا بلکه هم کمتر، یعنی من خودمو با خواسته های ایشون سعی کردم وفق بدم اما ایشون قبول نمیکنه، یا حتی بقیه چیزا که میگم بهم بگو یا حداقل حرفامون یادت بمونه و… انجام نمیده گاها و میگه یادم میره، حتی حرف خودشم گاهی انجام نمیده، من بهش میگم ما دیگه مجرد نیسایم و وارد زندگی مشترک شدیم، باید من من من گفتن رو بذاریم کنار و بگیم ما، یعنی حال دو طرف و احساس دوطرفمون خوب باشه نسبت به کار، اما بازم میگه نه من فلان چیزو خوشم نمیاد، میگم خب منم مهمونی خوشم نمیاد اما بخاطر تو میام، یا بقیه چیزا و… اما میگه زور میگی
یا حرف خانواده ها بهش زور میاد توی چیزای منطقی.
میگه من خوشم نمیاد و…
کلا دوس داره همش حرف خودش باشه
جا داره بگم منم اخلاق بد داشتم و البته شاید هنوزم دارم اما واقعا اون پسری نیستم که قبل از متاهلی بودم، به شدت تغییر کردم اما خب یه سری چیزا خط قرمزه منه و دوس دارم رعایت بشه، مثل حجاب متعارف و احترام به خانواوه ها، چون میدونم خانواده همسر هم مثل خانواده خود ادم میمونه، ولی میگه برای من هیچکس فرق نداره و…
و کلی قضیه های اینچنینی
لطفا کمک کنید که من چجوری رفتار کنم
تشکر