سلام و خسته نباشید عرض میکنم. من مدت ۳ ساله ازدواج کردم و یک پسر ۱/۵ ساله دارم. خانواده همسرم قبل از ازدواج ما یه عروس دیگه داشتن که وقتی ما ازدواج کردیم اونا در آستانه جدایی بودن. زیاد حرفش رو تا این اواخر نزدن ولی به گفته همسرم و دور و نزدیک اون خانم خیلی برادر شوهرم و خانواده شون رو اذیت کردن و توهین و بی احترامی رو در حقشون تموم کردن. از ابتدای ازدواج احساس میکردم به خاطر مقایسه من با ایشون و بلاهایی که سرشون اومده منو زیادی تحویل نمیگرفتن، البته ویترین ماجرا این نبود و زبانی خیلی ابراز محبت میکردن ولی درعمل نه، حتی منو پاگشا نکردن و گفتن خونه خودته هروقت میخوای بیا و تقریباً تو هیچ مناسبتی هدیه ای برام نگرفتن، البته چون من دورم ازشون اینو بهانه کردن، به هر حال من چون مسائل مادی برام مهم نبود و همسرم رو دوست دارم و رابطه ی خودمون خیلی خوبه، از طرفی اونا هم در ظاهر خوب بودن اعتراضی نمی کردم حتی به همسرم. از آنجایی که همسرم هم قبل از من یه نامزدی نافرجام داشتن و خیلی اون اوایل ترس از شروع زندگی داشتن و طول کشید تا اعتماد کنن نخواستم جو رو متشنج کنم و اصلاً به ایشون چیزی نمیگفتم. در جریان جشن عروسی مون خیلی ناراحتی ها برام پیش اومد که بالاخره بعد از عروسی به همسرم گفتم رفتارهای ناراحت کننده خانواده شو، اونم خیلی منطقی حمایت کرد و گفت همون موقع باید می گفتی اما هیچ عکس العملی نشون نداد، من نمی پسندم که بخواد به خاطر من با خانواده ش ناراحتی کنه ولی انتظار دارم حد احترام به من رو با رفتار مشخص کنه … الان خیلی ناراحتی ها هست که نگفتم به همسرم، و اخیرا خیلی احساس فشار میکنم ازین بابت یه بار سنگینی انگار رو دوشمه و هرلحظه به اون رفتارا و حرفا فکر میکنم و ناراحت میشم. سوالم اینه که آیا این مسائل رو با همسرم مطرح کنم؟ یا تنها از مشاور کمک بگیرم؟ یا اینکه با همسرم برم و در حضور ایشون مشکلات رو بیان کنم؟ یا راه دیگری رو پیشنهاد میدین؟ دلم میخواد حل کنم این موضوع رو نمیتونم بهش فکر نکنم و خیلی داره انرژی ازم میگیره و خودم متوجه هستم که بی طاقت و بداخلاق شدم اخیراً. در این مورد مشورت میخوام، ممنون.