سلام . من دختری 24 ساله هستم. دانشجوی ارشد کامپیوتر هستم. آقای 23 ساله که به تازگی ارشد قبول شدند از من خواستگاری کردن. خانواده ایشون چند جلسه اومدن و صحبت کردن و آزمایش خون هم نتایجش خوب بوده. فقط این آقا استرس شدید بابت ازدواج دارن میگن منو دوست دارن ولی مثلا شب قبل از آزمایش خون میگفتن بیا از هم جدا شیم. فرداش اومدن ازمایش دادیم و خوب بودن . دوباره یک روز گذشت همه چیز خوب بود ولی فرداش میگفتن میترسن مرد ازدواج نیستن . فکر میکنم نمی کشم و یه روز ناگهانی ممکنه عصبانی بشم و ترک کنم و برم. میگه دلیلش اینه که دوست ندارم از خاواده کمک بگیرم و شرایط من هنوز کاملا خوب نیست. در صورتی که خاوادشون از لحاظ خونه تامینش قول دادن که تامینشون میکنن و خانواده فرهنگی هم دارن و خودشون چند سال سابقه کار دارن. حرفای از این قبیل زدن و منو نگران و سرد میکنن بعد فردا میگن دوستت دارم و برات میمیرم! من این حرفا خیلی نگرانم کردن نمی دونم باید چیکار کنم. جدیدا که به عقد نزدیک تر شدیم بیش تر این حالت ها اتفاق میافته!لطفا راهنماییم کنید.(من خیلی سعی کردم دلداریشون بدم. یه مدت آروم میشن دوباره این اتفاق میافته)