سوالتو بپرس
X

ازدواج

سلام
من 26 سالمه و مجردم
با یکی از مراجعه کننده امون واسه کار با هم صحبت کردیم
از هم خوشمون اومد
ایشون 33 سالشونه
اما 9ماهه ازدواج کردن و همسرشون بارداره
میگندخانم مشکل داشته و چندبار خودکشی کرده و پیشنهاد ازدواج از طرف خانواده دختر بوده ک حالش خوب شه
این دو اصلا به هم علاقه ای ندارن و همسرشون خودش خواسته بچه رو نگه داره
از نظر مالی هم هر دو خانوداه خیلی خوبن
ایشون دائم میگن ک اگه منو زودتر میدیدن هیچوقت بخاطر خوب شدن اون دختر ازدواج نمیکردن.. و پدر خانمشون اصرار داشته تا ب دنیا اومدن بچه صبر کنن بعد طلاق بگیرن
چجور میتونم بفهمم حرفاش صحت داره؟
و اینکه اگر بخوایم ازدواج کنیم چجور میتونم خانواده رو راضی کنم؟

mitrahimi:

نمایش نظرها (24)

  • خودتو تو دردسر و گرفتاری ننداز....شروع این زندگی برات برابر هست با دست و پنجه نرم کردن با انواع مشکلات

  • سلام اسمم فاطمس ۲۰سالمه تازه عروسم اما با شوهرم مشکل دارم چون باخانوادی پرجمعیتش زندگی میکنم شوهرم پرستارت ومیتونن خونه اجاره کنن ولی نمیخاد برام بگیره ومن تو اون خونه خونوادش راحت نیستم میگم بریم تنها زندگی کنیم میگه خونولدم بهم نیاز دارن میگم طلاقم بده راضی نمیشه چکارکنم لطفا کمکم کنید مردم؟؟؟؟؟

    • دوست عزیز شما قبل از ازدواج از شرایط ایشون باخبر بودید پس آگاهانه وارد زندگی شدید ... بهترین توصیه به شما اینه که فعلا سازگاری به خرج بدید
      و رابطه خودتونو با مادرشوهر و خانواده اش افزایش بدید .. با محبت کردن میتونید اعتمادشونو جلب کرده و در زمانی مناسب برای رسیدن به خواسته خودتون واسطه قرار بدید
      ولی اگر قصد جدایی داشته باشید راه مشخصه و باید در موردش با خانواده خودتون مشورت کنید

  • سلام من 29 سالمه از خانومم 1سال ونیمه جدا شدم تو این یکسال ونیم همش تو فکرم بوده نتونستم فراموشش کنم چند بار هم تلاش خودمو کردم که برش گردونم ولی قبول نکرد بابد چیکار کنم که متقاعدش کنم

    • وقتی از هم جدا شدید نشون دهنده دلیلی قانع کننده است که عامل این کار شده ... از طرفی ایشون فردی مستقل هست و تا رضایت درونی نداشته باشه نمیتونید نظرشو جلب کنید
      هرچند خاطرات بد گذشته سد بزرگی برای برگشت ایشونه

  • منم با وجود شوهرم با پسر دیگه ای حرف میزدم وشوهرمو دوس نداشتم البته شوهرم میدونس و همیشه میگف اون پسرو ولش کن ول گوش نمیدادم تا اینک اون پسرو ولش کردم ول تو تلگرام چنتا گروه دخ پسر داشتم بازم ناراحت شد و گوشیمو گرف الانم دگ هیچ اعتمادی بهم نداره و میخاد طلاقم بده ولی من تازه عاشقش شدم و فهمیدم ک دوسش دارم ولی اون منو نمیخادنمیدونم چکت کنم واقعا :cry: :cry:

  • سلام من چندماه قهربودم یعنی شوهرم گفت برو خونه بابات حال وهوات عوض بشه امابعدش گفت دیگه نمیخوامت وطلاق،،تواین چندماه خانواده ها وبزرگترهای فامیل باهاش خیلی حرف زدن وبلأخره قبول کرد که من برگردم اما الان سه ماهه برگشتم ولی همش کم محلی میکنه و میگه باید تضمین بدی تازندگیمون درست شه الانم تضمین ازم خواسته برم مهظر ومهریه ام روببخشم آخه من حالا چیکارکنم؟؟

    • خب وقتی مهریه رو ببخشید ایشون با کمال آسودگی شمارو طلاق میده ... پس بهتره با ایشون صحبت کنید که هر تصمیمی داره صریح و روشن بیان کنه
      شما هم بدون مشورت با خانواده و مشاور و یا وکیلی هیچ اقدامی رو انجام نمیدید چون هر اتفاقی بیفته شما خودتون مقصرید

  • سلام من پدرو مادرم از هم جدا شدن منم ميخوام ازدواج كنم و اينك نميخوايم تو هيچ مراسمي پدرم باشه،ميخواستم بدونم راهي هست ك بشه بدون اجازه پدر عقد كرد ؟؟؟
    اين موضوع شده كابوسو شبو روزم

  • سلام. ۱۰ سالہ کہ من و ھمسرم ھمدیگہ رو می شناسیم و عاشق ھم ھستیم. ۲ سال و نیم عقد بودیم و الان ۴ ماھہ کہ ازدواج کردیم. از ھمون دوران دوستیمون، مامانم از شوھرم خوشش نمیومد. بدون این کہ شناختی بھش داشتہ باشہ. ھمسرم ترک ھستن و ما خوزستانی. تو دوران عقد بارھا مورد شماتت مامانم قرار گرفتیم. و حتی مامانم بہ ھمسرم توھین و بی احترامی ھم کرد. من تنھا دختر ھستم و مامانم وابستگی زیادی بہ من دارہ. جوری کہ از فردای روز عقدم کاملا ابراز ناراحتی کرد.الان با کوچکترین و بی اھمیت ترین بحثی کہ بین من و شوھرم اتفاق میفتہ دخالت میکنہ و از شوھرم بد میگہ و توھین میکنہ کہ ازدواج خوبی نکردم و شوھرم لیاقت منُ ندارہ. از اون ور بہ ھمسرم ھم بی احترامی میکُنہ. فکر میکنہ مشکلات اوایل ازدواج خودش قرارہ واسہ منم اتفاق بیفتہ و می خواد با این کارش از من حمایت کنہ. من با تنشھای شدیدی اول زندگیم مواجھم. چی کار می تونم بکنم؟؟؟؟

    • فقط میتونید صبور باشید و با شوهرتون هم صحبت کنید که رفتارهای مادرتون به خاطر گذشته سختی هست که داشته و گرنه نمیتونید هر دو طرف و در یک زمان راضی نگهدارید
      اگر شوهر شما درکتون کنه میتونید از این فشارها رهایی پیدا کنید ..چون در نهایت این شوهر و زندگی مشترک هست که برای شما باقی می مونه
      صبور باشید این تنشها از بین خواهد رفت

  • من خودم 18 سالمه و یه خواستگار 29 ساله دارم که خیلیم سمجه و یه ساله همش جواب رد میدم دوباره زنگ میزنن.از اونجاییکه اختلاف سنی داریم و از یه طرفم میخوام برم دانشگاه و پرستاری ادامه تحصیل بدم آیا ممکنه ازدواج مانع تحصیل و یا حتی کار کردنم بشه؟ من آخرین فرزند یه خانواده 10 نفره ام و اونم پسر بزرگ یه خانواده 4 نفرس.من نمیخوام از روی احساس تصمیم بگیرم ولی عقلمم به جایی قد نمیده.شما میتونین راهنماییم کنید که مشکلاتی که ممکنه باهاشون مواجه بشم چیان؟ و چجوری بفهمم آمادگی این ازدواجو دارم یا نه؟

    • اگر تصمیم به ادامه تحصیل و یا ازدواج دارید مسیرتون مشخصه ... ولی اینکه ایشون رو فردی سمج میگید نشون میده به ایشون علاقه ای ندارید و این مورد جای فکر کردن داره
      هر چند با توجه به سن شما تحت تاثیر احساسات قرار میگیرید و به همین خاطر بهتره در این مورد با خانواده و یا مشاروی مجرب مشورت کنید

  • ببخشید منظورتون اینه که بین درس و ازدواج یکیو انتخاب کنم؟ درمورد علاقه هم اصلا نمیتونم توضیحی بدم ینی اصلا نمیدونم چجوری میشه که به یکی علاقمند میشی؟ و شناختی از طرف مقابلم ندارم که بگم بهش علاقمندم یانه؟ من به خاطر سن پایینم و اختلاف سنی جواب رد بهش دادم و میخواستم اینو بدونم که آیا این دلایل منطقی به نظر میان در مقابل این رفتاری که طرف از خودش نشون داده که گفنه اگه من قبولش نکنم دیگه ازدواج نمیکنه؟ درصورتیک شرایطش برای ازدواج کاملا مهیاست

  • 4ماهه که با اقایی اشنا شدم البتهبواسطه ی محیط کار دورادور 2ساله که میشناسمشون. ایشون در استان دیگری زندگی میکنند..هر دو بهم علاقه داریم..و بارها در مورد اینکه من علاقه ای به ازدواج با ایشون دارم از من سوال کردند ولی چون شناخت کاملی ندارم جواب قطعی ندادم..از طرفی در بحث اخیر ایشون عنوان کردند اصلا به ازدواج فکرنمیکنند بخاطر خانوادشون..چون اینقدر مانع و مشکل سرراهشون قرار دادن که ایشون کلا قید ازدواجو زدن. و با وجود اینکه من ازشون خواستم از مشاور کمک بگیرن گفتند میدونم که نمیشه توام اصلا به ازدواج فکر نکن و گزینه هاتو بخاطر من رد نکن..لطفا راهکاری بمن بدین که چکارکنم..اگه کسی شما رو برای ازدواج نخواد چراباید مرتب از شما سوال کنه قصد ازدواج باهاشو دارید یا نه..و خودشونم مایل باشن به اینکار ولی از طرفی بگن بخاطر مسایل خانوادگی نمیخواد اصلا ازدواج کنه و حتی از ازدواج متنفر شده..ممنون میشم سریع پاسخ بدین چون واقعا درگیر تناقضم...و این مساله واقعا از نظر روحی بمن ضربه زده چون بارها چندین مورد بخاطر دور بودن راه قید ازدواجو زدن علی رغم میل باطنیشون..

    • شما بهتره بجای انالیز رفتار ایشون روی رفتار خودتون تمرکز کنید چون در این بازی شما زمان و موقعیت های خودتونو از دست میدید ...
      پس وقتی ایشون قصدشون ازدواج نیست این شما هستید که باید روند خودتون رو تغییر بدید چون ایشون شمارو فقط برای یک رابطه ساده دوستانه میخواد
      به همین خاطر نگران ازدواج کردن شما و پایان این رابطه دوستانه بی ثمره

  • سلام من یه دختر28 ساله سنگین و متین و با تیپ امروزی هستم و شاغلم و یکی از پسرای همسایه که دوست و مشتری داداشمم هست و یکسال و 5 ماه ازمن کوچیکتر بود بهم ابراز علاقه کرد که من اوایل به خاطر شرایط سنیمون مخالفت کردم ولی بااسرار ایشون حدود 3 ماه باهم آشنا شدیم و تو این مدت تونستیم دوبار بیرون بریم وایشون تقریبا شناخت زیادی از خونواده م داشتن و خیلی بهم ابراز علاقه میکردن اما اواخر توجهش کم شده بود که به دلایلی که درست توضیح نداد رابطمون به هم خورد که من بعد اون چند بار پیام دادم اما جواب درستی نگرفتم ایشون پیش باباشون کار میکردن ووضع پدرشون خیلی خوبه ولی همش ناراضی بودن ومن درکل از نظر کارو تحصیلات وزیبایی سرتر از ایشون هستم اما هیچ وقت به روش نیاوردم وبینمون جز احترام و محبت و علاقه چیزی نبود و من بهشون علاقه مند شدم و ایشون با خونوادش هم راجع به من گفته بودن ولی یه هو همه چی به هم خورد ومن الان نمیدون که آیا ایشون از اینکه فهمیدن من بهش علاقه مند شدم اینجور رفتار میکنه یا دیگه دوستم نداره یا شرایطشو نداره حتی بهش زنگ زدم که توضیح بده دلیلشو نگفت اما ما همسایه ایم و ایشون زیاد میاد پیش داداشم واز اینکه ایشونو تو محل میبینم برام ناراحت کننده ست وفکرش از ذهنم بیرون نمیره وبهش علاقه دارم ولی علی رقم میلم دیگه مثل قبل بهش توجه نمیکنم وحنی نگاهشم نمیکنم تا باهاش سلام علیک کنم چون برام سخته و مثل غریبه ها شدیم از این کار هم ناراحتم دیگه نمیدونم چی درسته چی غلط ؟چیکار کنم؟یا چطور فراموشش کنم خیلی فکرم مشغولشه بد بختی ما همسایه ایم این خیلی بدتره بعد اون ابراز علاقه اینجور غریبه شدن برام سخته چیکار کنم گاهی هم امید به برگشتش دارم ولی میترسم یه توهم بیشتر نباشه و زندگیمو درگیر خودش کنه و ضربه بخورم تو رو خدا راهنماییم کنین.

  • ببخشید بعداز مدتی خواستم جواب سؤالمو بگیرم دیدم کلا سؤالم پاک شده تو هر بخشی که مشکلمو مطرح میکنم یا جواب نمیدن یا پاک میشه من ففط یه نظر و راهنمایی میخام لطفا جوابم بدین ممنون میشم

  • سلام خسته نباشید من یه خواستگار داشتم ک حدود یه سالی میشه ک خودشو این درو اون در میزنه تا من قبولش کنم ولی من بازم جواب رد بهش دادم نمیدونم از رو چی ولی نمیتونستم جواب رد قطعی بدم ولی بالاخره پا رو احساسم گذاشتم و ردش کردم.من 18 سالمه و رشته مهندسی قبول شدم امسال ولی اون 29 سالشه و از لحاظ مالی کاملا تامینه و خونه ماشینم داره خیلیم از طرف خونوادش پیغام فرستاده ک بهم واقعا علاقمنده ولی همه بهم میگن این برات موقعیت خوبی نیست و در آینده موقعیت بهتری خواهی داشت.میخواستم بدونم از نظر شما این تصمیمم اشتباه نیست؟ در آینده پشیمون نمیشم از این تصمیمم؟

  • سلام من با نامزدم یه مشکلاتی دارم ..اینکه تو یه خانواده تقریبا مذهبی هستن و دیدشون نسبت به یه دختر با خانواده ما فرق می‌کنه ولی من با دین و ..ایشون هیچ مشکلی ندارم ولی اون میخواد منو مثل خودش بکنه و هرطور که اون میخواد باشم ...مثلا حجابم .رفتارام ..و خیلی چیزای دیگه درحالی که من همیشه تو انتخاب این چیزا آزادی داشتم...و نمیتونم تحمل کنم کسی چیزی رو بهم تحمیل کنه حتی اگه خیلی کوچیک باشه..من خیلی صحبت کردم باهاش اینکه بیا به یه سری چیزای هم احترام بزاریم ولی اون بازم حرفای خودشو میزنه که مثلاً دین من کامله و باید واسه ازدواج یکی بشم ..

    • دوست عزیز شما در دوران نامزدی هستید یعنی دوره شناخت
      این دوره برای این گذاشته شده تا افراد همدیگرو خوب بشناسن و بعد تصمیم گیری کنن
      شما هم در این مدت خوب ببینید و خوب بشناسید تا بتونید انتخاب درستی داشته باشید
      پس بخاطر داشته باشید اینکه فکر کنید دو طرف میتونن تغییر کنن در اشتباهید مگر اینکه با صبر و گذشت تغییر کنید
      پس وقتی نمیتونید تحمل کنید از آینده چه انتظار معجزه ای دارید ... تکلیفتون روشنه ...با خانواده در مورد تصمیمتون صحبت کنید

  • سلام خسته نباشید.من دختری عقد کردم حالا 3ماه دیگه عروسیمه ولی فهمیدم شوهرم با زن شوهرداری دوست شده....حالا شوهرم جواب پیاما منو نمیده و واسه من وقت نمیزاره بنظرتون من چکار کنم به رو خودم نیارم فهمیدم با کسی ارتباط داره یا بهش بگم؟؟ رفتار من باید چطور باشه؟؟😥😥

    • دوست عزیز وقتی رفتار شوهر شما با معیارهای ذهنیتون تفاوت داره پس در این مورد با خانواده مشورت کنید و تصمیم نهایی رو در زندگی بگیرید
      در بیان و رفتارتون باید قاطع باشید ... البته گر الان بگید که دوستش دارید و نمیتونید کاری بکنید بهتره راه صبر و گذشت و برای تمام عمرتون در پیش بگیرید
      البته تمام موارد بالا بستگی داره که شما درست تشخیص داده باشید