سلام و خسته نباشید.من ۱۸ سالگی وارد دانشگاه شدم و اون زمان با آقا پسری که خیلی اجتماعی و خوش برخورد بودن دوست شدم.کم کم رابطم با ایشون جدی شد و دل بهشون بستم.بعد متوجه شدم پدرمادرشون طلاق گرفتن و ۳ پسر هستن و از لحاظ مالی ضعیفن.بخاطر اخلاقشون کنارشون موندم.مغازه داشتن دست برادرشون بود که بخاطر بی کفایتی برادرشون مغازه رو ازشون گرفتن.چند سال بیکار بودن .به هم وابسته شدیم اما نمیتونستن جلو بیان.کم کم رو رفتارشون تاثیر گذاشت پرخاشگر شدن.مادرشون با خودشون زندگی میکنه.کلی به مادرشون پرخاشگری میکردن.رابطمون خیلی زیاد شد و من در ماه ۲۰ روز ایشونو میدیدم.درسو بخاطر مشکلات مالی نتونستن ادامه بدن.من دختری با ظاهری زیبا خانواده ای بزرگ و سطح مالی متوسط هستم.تو حین این رابطه کلی خاستگار عالی داشتم بخاطر عشقم رد کردم.بعدن ایشون کم کم مغازه گذاشتن اومدن خاستگاری پدرم مخالف صد درصد.یکساله که داره سخت کار میکنه بسیار پرخاشگر از قبل شده حتی مادرشون به من میگن خیلی با من قهر میکنه.با خودشون صحبت میکنم میگن بخاطر این مشکلات اینجوری شدن.خیلی به من وابستن.نمیدونم باید چکار کنم.در حین رانندگی با همه کل کل میکنن دیگه اون روابط اجتماعی قوی رو ندارن.پشت فرمون به زمینو زمان فحش میدن.سر چیزای کوچیک سریع سریع عصبانی میشن.خیلی رفتارشون پرخاشگر شده.من الان دختر نیستم از نظر احساسی هم وابسته ایشونم.ایشونم دیوانه وار منو دوس دارن .هر وقت بحث میکنیم من پشیمون میشم و به خاستگارای خ بم فکر میکنم.اما واقعا دوسشون دارم.الان بخاطر پرخاشگریشون نگرانم میترسم در آینده به مشکل بخورم.از طرفی پدرم برای من کلی آرزو داره و همیشه میگه تو بهترین ازدواجو میکنی و من برات کلی ارزوهای خوب دارم.واقعا نمیدونم چکار کنم گاهی دوس دارم بمیرم