1
استرس و نگرانی
سلام
پدرم خواهرم رو مجبور به گذاشتن چادر کرده اما من رو نه خواهرم هم همش به توهین میکنه و تهدید البته یه مدت چادر رو کنار گذاشته بود اما دوباره پدرم مجبورش کرد و علنا تو دعواشون گفت که چرا من چادر سر نمیکنم ولی اون میکنه
من دارم دیوونه میشم از یه طرفیم بهش حق میدم ولی با حرفا و کاراش داره با روح و روان من بازی میکنه و بهم میگه نمیخوام ریخت تو و باباتو ببینم از استرس و ناراحتی شبا خوابم نمیبره و ترسو بهونه ی شب بیداری ام کردم دیگه نابودی تو دستام نمونده لطفا کمکم کنید بگید چیکار باید بکنم
سلام به شما دوست عزیز
خب این موضوعی بین پدرتان و خواهرتان می باشد و خب ایشان نیاز است که بتوانند روابط خود با پدر را از رابطه با شما جدا کنند و خب اگر در این اقدام موفق نیستند بهتر است که شما در احترام در زمان مناسبی با ایشان بدون حضور دیگران صحبت کنید یعنی بیان کنید که درک می کنید از این اجبار عصبانی هستند اما می خواهید که ارتباط با پدر را از ارتباط با شما جدا کنند چون شما مسئولیتی در قبال رفتارهای پدرتان ندارید.
در هرصورت اهمیت زیادی دارد که شما بتوانید احساسات خود را بشناسید و از محیط اطراف نیز سهم خودتان را بردارید و نه بیشتر چون در هرصورت قرار نیست که هرچند رفتار پدر برای اجبار اشتباه می باشد اما شما خود را درگیر رابطه آنها کنید چون رابطه هریک از شما با پدر و با یکدیگر ارتباطی جدا می باشد و در اولین گام نیاز است که خود شما این جدایی را بپذیرید.
در هرصورت حتی اگر خواهرتان نمی توانند این واقعیت ا بپذیرند بهتر است از وارد شدن به مسائل مربوط به ایشان و پدر خوداری کنید و سعی کنید که مسیر رشدی خودتان را دنبال کنید.