سلام من یه دختر ۲۳ ساله هستم .سال پیش کنکور قبول شدم دانشگاه رفتم برای ارشد.از روز اول که رفتم سرکلاس وقتی فهمیدم ازشد چجوریه پشیمون شدم از رفتنم رفتم انصراف بدم هزینه انصراف برام زیاد میشد نمیتونستم بدم تا اخر ترم هی میرفتم برای انصراف ولی نشد با اصرار خانواده و دانشگاه مجبور به خوندن شدم الان ترم ۳ و پایان نامه دارم.از ترم اول خیلی خیلی استرس داشتم به حدی که صبح ها خیلی زود از استرس از خواب میپریدم و حالت تهوع داشتم و با عرض معذرت اسهال و استفراغ و بعد شروع به گریه میکردم تا شب و حتی بدنم لمس میشه حتی الان همینم که دارم مینویسم همین مشکلات و دارم و دچار کرختی زیادم .ترم دو کمی بهتر شدم فقط و این ترم دوباره دچار این حالتم پایان نامه خیلی خیلی بهم استرس میده و حالمو بد میکنه من از درس خوندن متنفرم و همیشه به زور خوندم ارشد خیلی بهم فشار اورد بابت کارهای تحقیقاتی واقعا از این کارها ممتنفرم چون نمیفهمم باید چیکار کنم خیلی برام سخت هست و رومم نمیشه از کسی بپرسم یا با استادم حرف بزنم البته ستادمذهمش میگه خودت برو بخون ولی من ادم بی انگیزه ای هستم نمیتونم خودم برم سمت چیزی.با این سن واقعا از ای کارم خجالت میکشم که همش گریه میکنم و استرس دارم خانوادم و همش ناراحت میکنم ولی دست خودم نیس استرس خیلی زیادی دارم و هیچ انگیزه ای برای زندگی ندارم فقط به امید مادرم زندگی میکنم ولی میگم کاش بمیرم راحت شم از این درس خوندن و زندگی پوچی که هست هیچ هدفی ندارم برای زندگی نمیدونم چی دوس دارم چیکار باید بکنم.از بزرگ شدنم متنفرم از زندگی کردن متنفرم میترسم همش میگم کاش به ااین دنیای مزخرف نمیومدم که ادم همش باید عذاب بکشه برای زندگی از پدرم خیلی دلگیرم و ناراحت که چرا نیست که کمک کنه چرا فوت کرده .ببخشید حرفام سروته نداشت و زیاد بود حالم خوب نیست و الانم با گریه اینو مینویسم احتیاج دارم یکی بگه چیکار کنم.سرچ کردم دلم میخواد بمیرم این سایت و دیدم…