افسردگی
سلام اسم من علیه ۲۴ سالمه من ۵ سال پیش کارشناسی عمران خوندم و از اون موقع تا یک سال بعدش یکی دوتا کار های موقتی داشتم که تمام شد نظر به این که خیلی مذهبی هستم تو سن ۲۳ سالگی تصمیم گرفتم که ازدواج کنم و امید داشتم با این کار خدا بهم در های زیادی رو باز میکنه اما بدبختانه بعد از عقد نامزدم کلا تغییر کرد و توقعات آن چنانی داشت منم که صفر کیلومتر بودم و به کمک پدرم نامزد کرده بودم کلا رابطمون کم رنگ شد و بلاخره منجر به طلاق شد من دوسش داشتم اما او فقط مادیات رو دوست داشت کلا عوض شده بود از روزای اولش ….
خوب خلاصه این طلاق خیلی من رو درهم شکست و الانم خیلی ناامید شدم خیلی از این که بیکار و مجردم اینم بگم که خیلی واسه کار تلاش کردم اما هیچ هیچ هیچ
میخام کمکم کنید شاید افسردگی دارم اما خیلی نا امید شدم من دوس دارم که تا سن ۳۰ سالگی ازدواج کنم چون بعد اون دیگه برای من بی معنی میشه ……
با سلام خدمت شما دوست عزیز
با توجه به مطالبی که مطرح کردید، احساس ناکامی شما کاملا قابل درک است.
متاسفانه گاهی اوضاع آنطور که ما می خواهیم و پیش بینی کرده بودیم پیش نمی رود و داستان به گونه دیگری رقم می خورد که بر خلاف میل ما بوده است.
واقعیت این است که اینگونه رخدادها کاملا طبیعی و اجتناب ناپذیر هستند و در زندگی هر کسی در هر مرحله از زندگی ممکن است اتفاق بیفتد.
به خصوص در مورد مسائلی مانند روابط بین فردی و ازدواج که ما با یک فرد دیگر در ارتباط هستیم و از انجا که او هم یک انسان است، حتی اگر ما تمام تلاشمان را برای حفظ رابطه انجام دهیم تنها نیمی از ماجرا هستیم و نیم دیگر کاملا به آن فرد و خواسته هایش بستگی دارد.
اینکه از این ماجرا ناراحت هستید کاملا طبیعی است.
هر انسانی وقتی خواست ای دارد و برای آن برنامه ریزی و تلاش می کند اما به آن نمی رسد، احساس ناکامی و حتی خشم را تجربه می کند.
اینگونه احساسات و تجربه ها بخش اجتناب ناپذیر زندگی هستند و نمی شود از آنها فرار کرد یا مانع آنها شد فقط باید آنها را به عنوان بخشی از واقعیت زندگی پذیرفت و سعی کرد به بهترین نحو با آن کنار آمده و از آن عبور کرد.
به هرحال تمام سختی ها و مشکلات زندگی زمانی تمام می شون و هیچ وضعیتی ماندگار نخواهد بود، همانطور که ما احساسات خوشایند را تجربه می کنیم، احساسات ناخوشایند هم وجود خواهند داشت.
اما نکته ای که مهم به نظر می رسد، نحوه مقابله با مسائل و مشکلات زندگی است.
به این معنا که وقتی ما نمی توانیم مانع اتفاقات و احساسات ناخوشایند شویم بهتر است نحوه مواجهه ما با به گونه ای باشد که کمترین آسیب را دیده و بتوانیم به مسیرمان ادامه دهیم و اجازه ندهیم اینگونه تجربیات منفی مانعی برای رسیدن ما به خواسته ها و اهدافمان باشد.
مسلما وقتی ما ارزش ها و استانداردها و باید و نبایدها و اهدافی در زندگی مان داریم، ماندن در چارچوب اینها برای ما هزینه هایی هم خواهد داشت.
به عنوان مثال اینکه شما دلتان می خواهد نهایتا تا سی سالگی ازدواج کنید مسلما در مقایسه با کسی که خیلی برای خودش الزامی نمی بیند و در نظر دارد هر زمانی که شرایطش فراهم شود اقدام به ازدواج کند، متحمل فشار و استرس و هزینه بیشتری خواهید شد اما این هزینه را بابت خواسته و ارزشها و باورهای خودتان می دهید و در همین مسیر هست که انتخاب خودتان بوده است.
بنابراین ما در نهایت خودمان هستیم که تعیین می کنیم چگونه و با چه سبکی زندگی کنیم که به تناسب آن هزینه هایی هم باید بپردازیم و سختی هایی بکشیم.
حالا هرچه مسیر دشوارتر باشد و ما التزام بیشتری داشته باشیم احتمال تجربه احساساتی مانند اضطراب و یا غم و یا افکار منفی مانند همین افکار ناامیدانه و پیشگویی های منفی هم بیشتر خواهد بود.
سبک حل مساله ما بهتر است به گونه ای باشد که به جای تمرکز بر خود مشکل که جز ناراحتی و ناامیدی بیشتر پیامد دیگری نخواهد داشت، متمرکز بر حل مساله باشد.
به این معنا که ما با تمرکز بر خواسته و اهداف خود به این فکر کنیم که چگونه می توانیم دوباره تلاش کنیم و به این افکار و احساسات اجازه ندهیم مانع ما در مسیر اهداف و خواسته هایمان شود.
بنابراین بهتر است به جای تمرکز بر بیکار بودن و بالا رفتن سنتان و داشتن یک تجربه ناموفق و نابسامان بودن اوضاع کار، همچنان تمرکز خودتان را بر شروع مجدد و تلاش قرار دهید تا در این مسیر اقدامات موثری انجام دهید و بتوانید در مسیر مورد نظرتان گام بردارید.
افکار منفی و ناخوشایند و آزاردهنده هم همیشه هستند و نمی توان آنها را حذف کرد، اما باید یاد بگیریم که به آنها بیشتر از یک فکر بها ندهیم و بگذاریم فقط برای خودشان بیایند و بروند و ما کار موثر و خوب خودمان را انجام دهیم.
در این مسیر می توانید برای دریافت اطلاعات بیشتر و راهنمایی های دقیقتر مشاوره فردی به صورت تلفنی هم دریافت نمایید.