سلام.
من ۲۸ سالمه ‌و دانشجوی دکترای یکی از مهندسیا توی شریف. دو ساله ازدواج کردم. عقدیم. با پسری که چهار سال ازم بزرگتره و اونم دانشجوی دکتراست منتها ازاد. اما از نظر هوشی معمولیه. دغدغه هاش توی زندگی معمولی تر از منه و همه چیز رو با مقیاس علم و سواد نمیسنجه. خوب البته شرایط کشور ما هم همینو مطلبه و ارزشی برای نخبه ها قایل نیست.
از نظرای دیگه و اخلاقی عالیه. ما سنتی و خیلی منطقی ازدواج کردیم. عاشقش نشدم اما الانم نمیتونم بگم دوستش ندارم. چون خیلی بامحبته.
اما یه مدته مخصوصا بعد از کرونا که خونه ام و دانشگاه تعطیله خیلی افسرده شدم
بی انگیزه ام..
به کارام نمیرسم و احساس میکنم اشتباه کردم ازدواج کردم و باید از ایران میرفتم یا تهران می موندم و میرفتم سرکار. در حالی که همسرمم از شهرستان خودمه و تصمیم داریم همون شهرستان زندگی کنیم.
اینم بگم که شرایط خودمم برای رفتن از ایران یا تهران موندن به خاطر خانواده و تک فرزند بودنم اوکی نبود و شاید اگر ازدواجم نمیکردم بازم نمیتونستم برم از ایران.
نمیدونم شاید اصلا مشکلمم با همسرمم نباشه چون واقعا نمیتونم ایراد خاصی ازش بگیرم. اخلاقش از من خیلی بهتره. اما گاهی فکر میکنم کاش با هم دانشگاهیای خودم ازدواج میکردم که طرز فکر و خواسته هامون نزدیکتر باشه.
از طرفی شرایط اقتصادی خیلی اعصابمو بهم ریخته و ناامیدم از آینده.
منی که عاشق مطالعه و یادگیری ام الان حوصله کاری رو ندارم و مدام اهمال کاری میکنم. غمگینم و زود میزنم زیر گریه و خودم میدونم دلیل خاصی نداره.
و این حالات توی دوره پی ام اس وحشتناک بالاتره.
از بیرون زندگیم همه حسرت میخورن که موفقم… خوشبختم و … ولی از درون واقعا شاد نیستم و علتش رو پیدا نمیکنم‌ میشه لطفا راهنماییم کنید :(