پسری ۲۸ ساله هستم بعد از ۷-۸ سال افسردگی شدید ، الان به حالت تقریبا عادی برگشتمولی مشکلی که الان بیش از هر چیز آزارم میده تنهایی هست، بصورتی که توانایی‌ ارتباط با کسی رو ندارم ، جدیدا با یک دختر آشنا شده بودم، کلی رسیدگی و احترام و…..بعداً متوجه شدم ایشون با یکی از دوستان من رابطه جنسی داشتن، بعد از کلی بحث صحبت این دختر این بود که من از اول هم همین بودم میخواستی به من اعتماد نکنی ،احمق هستی به منبصورت کلی با هر کسی آرتباط برقرار میکنم بعد از مدتی متوجه میشم فقط در ظاهر دوست بودنالان بعد از مدت ها به فکر خودکشی افتادم ، چون تصور این که قرار باشه توی دوستی تعهدی یا صداقتی نباشه برام قابل قبول نیستبا تشکراز لحاظ هوش و استعداد طبق حرفای خویشاوندهای نزدیک خوبی دارم ، ولی با این اوصافی که در مورد دوستی گفتم ، انگیزه ای برای فعالیت اقتصادی و…..ندارماز خودم متنفر نیستم، بلکه از جامعه و نبود مهر و محبت واقعی آزرده ام، اهل تعارف تو مکالمات روزانه و….نیستم، دوست دارم همه چیز رو با صداقت انجام بدمتوی ارتباط با جنس مخالف بیشتر همه چیز دنبال یه هم دم و هم صحبت واقعی میگردم، ولی کسی علاقه ای هم به همچین آدم غمگینی ندارن