6
افسردگی
سلام من چهارده سالمه.چند وقته افسرده شدمو یه سری بیماری های روحی دیگه دارم رفتم پیش روانشناس ولی چون جز بابام کسی نمیدونست خیلی سخت بود برام به خاطر همین نصفه ول کردم.مامانم اصلا متوجه چیزی نمیشه و من هم نمیتونم چیزی بهش بگم.چند بار هم خواستم خودکشی کنم.تنها دلیلی که خودکشی نمی کنم اینکه میگن گناهه ولی همش بهش فکر می کنم.لطفا بهم کمک کنید.واقعا نمیشه با مامانم حرف بزنم چون حتی اگه بگم باور نمی کنه یه بار بهش گفتم مشکلی دارم باید برم پیش روانشناس گفت مشکلی نداری
سلام به شما دوست عزیز
در مورد اینکه بیماری شما چیست خب نیاز به بررسی دقیق دارد اما در این مورد که شما افکار خودکشی دارید نیاز است که روند درمانی خود را طی کنید.
در مسیر درمان قرار نیست همه اعضای خانواده شما از آن آگاه باشند و شما می نوانید تحت حمایت پدر این مسیر را طی کنید و بهتر است که از ایشان بخواهید شرایط برگشت مجدد به درمان را برای شما ایجاد کنند.
در هرصورت ممکن است که مادر شما نخواهند مسیر خود را تغییر بدهند بهتر است که شما از امکانات و شرایطی که دارید برای درمان و بهبود شرایط روحی خود و طی کردن مسیر رشدی خود استفاده کنید.
راستش من تا حالا که کسی خبر نداشته از چیزی زیاد نتونستم موفق باشم توی درمان چون حرف ها و رفتار های بقیه همه چیز رو خراب می کنه و نمیتونم دوباره پیش مشاور برم چون با شرایطی که دارم خیلی سخته همش نگرانم کسی متوجه نشه و مجبورم کلی هم دروغ بگم
سلام،من با مادر شوهرم یکجا زندگی میکنیم،البته طبقه من جداست.اما بعضی از وسایلشون خونه ماست،وقتی میاد خونه من فقط ایراد میگیره که چرا اینجا اینجوریه،خونه ات اشغاله،میگه باید طبق سلیقه من عمل کنی،مادر شوهرم هرروز خونه تمیز میکنه،دیگه اونقد فرشهارو شسته تاروپود فرش ها ازهم جداشده.من خودم هر دو روز یکبار خونه رو تمیز میکنم،ولی دیگه نه مثل اون.هرچیم شد میزاره کف دست شوهرم اونو پر میکنه میفته به جونم.و اینکه من حق ندارم کفشی که تو خونه خودمشستم رو زمین بزارم.لباسشویی رو قبول نداره.من دیگه نمیدونم چیکار کنم،من خیاطی میکنم بعضی وقتا،میگه چرا نخ رو زمینه،خسته شدم از دستش.واقعا من نمیتونم هرروز خونه تکونی کنم.وقتی ام میگم من اینجوری تمیز میکنم میگه تو نادانی،به نظرتون چیکار کنم که ناراحت نشه و دخالت نکنه
سلام من به کسانی که دوستشون دارم افکار بد نسبت میدم بعد فکر میکنم واقعیه و اونا مریض میشن خیلی خودم رو سرزنش میکنم هی میاد تو ذهنم و وقتی آروم میشم که مادرم بهم بگه اینا الکیه مهم نیست و… میشه کمکم کنید لطفا
سلام به شما سحر جان
این علایمی که بیان می کنید از نشخوارهای فکری تا وسواس را می تواند در بر بگیرد و نیاز است که شما برای درمان به صورت حضوری به روانشناس مراجعه کنید تا در طی جلسات درمان و بررسی شرایط روحی و افکار و احساساتی که شما تجربه می کنید کمک شود تا بتوانید در شرایط روحی بهتر میسیر رشدی بهتری را نیز تجربه کنید.
درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵
لطفا من را راهنمایی کنید😪