باسلام.من به مدت ۲سال با یک پسر رابطه دوستی داشتم رابطه ای که جدی بود و هردومون همو خیلی دوست داشتیم و روی این رابطه حساب میکردیم ایشون پسر بسیار خوبی هستن.یک سال اول زیاد به ایتده فکر نمیکردم اما بعدش که بیشتر فکر کردم دیدم که بین خانواده هامون اختلاف فرهنگی زیادی وجودداره و به همین خاطر ممکنه ک خانواده من قبول نکنن بعدا و اینکه با دوستی دختر و پسر کلا مشکل دارن. من فکر میکردم ک بدون اینکه متوجه بشن میتونیم این قضیه رو به ازدواج برسونیم بدون اینکه بفهمن ماباهم دوست بودیم اما الان اون پسر به من میگه ک چون توی اون شهری ک هستیم ما همه جاباهم رفتیم و اشناهاشون مارو دیدن و اینکه خانواده خود پسرهم میدونن میگ ک خانواده من نمیتونن دروغ بگن که ما همو نمیشناختیم از قبل و حتی اگر دروغ بگن وقتی پدر من وارد اون شهر بشه برای تحقیقات ممکنه متوجه بشه. همچنین اینکه اون پسر به خاطر درسش شرایط کاری نداره درسشم معلوم نیس کی تموم بشه. من ۲سال دیگه از دانشگاهم مونده و بعد از این دوسال ک برگردم اگ نیان خواستگاری دیگ امکان اینک باهم ارتباط داشته باشیم سخت میشه.از طرف دیگه هم من متوجه شدم یکی از همکلاسی هام منو دوست داره ینی درواقع از همون ۲سال پیش منو دوست داشته و به خاطر اینک میدونسته کسی هست توی زندگی من چیزی نگفته .این اواخر یه سری شرایطی پیش اومد ک ما بیشتر درکنار هم قرار گرفتیم و من متوجه این موضوع شدم. باعث شد ک شک کنم بین این دو نفر و انتخابشون. یه مدتیه ک نسبت ب اون پسر اول بی تفاوت شدم در واقع واسم سخته که بگم دوسش دارم حتی. نمیدونم به خاطر مشکلاتی که متوجهشون شدم هست یا به خاطر اینکه متوجه علاقه همکلاسیم شدم. هر دوی اینا پسرای خیلی خوبی هستن و از اینکه جفتشون واقعا منو دوست دارن مطمئنم الان بین انتخابشون موندم و نمیدونم باید چیکار کنم خیلی وقته دارم به این مسئله فک میکنم وواقعااذیت شدم چون دلم برای هرجفتشون میسوزه و نمیتونم نسبت ب این مسئله بی اهمیت و بی تفاوت باشم. لطفا کمکم کنید خیلی به کمکتون احتیاج دارم.