با سلام و خسته نباشید دختری هستم 27 ساله که 3 سال پیش با اقایی اشنا شدم و چون در ابتدا رابطه ما رسمی و درحد احوال پرسی بود شناخت درستی به دست نیاوردم تا اینکه رابطه ما به شناخت همدیگه و شناخت خانواده ها از هم البته به صورت دورادور رسید . یک سال اول من شرایط ازدواج نداشتم تا سال دوم که به ایشان گفتم الان میتوانند به خواستگاری بیان. اما به دلایل دعواها و اختلاف نظرات وعدم امادگی پسر تا به امروز این کار به تعویق افتاده. من بارها به این اقا پسر اوتیماتوم دادم که به خواستگاری بیان و هر بار به دلایلی شانه خالی می کردن و من به علت علاقه زیادی که به این اقا داشتم از بد قولی ایشان گذشتم و به خواستگارهای خود جواب رد دادم. تا این بار. اما الان که قضیه جدی شده من دچار تردید شده ام. البته به دلایل زیادی…
1 مخالفت خانواده پسر به خاطر مشکل اعتیاد برادرم
( هر چند که قول داده اند که خانواده خود را راضی کننداماترس من به خاطر سنگ اندازی ها و دخالت های بعدی خانواده پسر می باشد و تاثیر این نخواستن در زندگی اینده مشترکم و اینکه بارها این اقا روی این مشکل و مشکلات خانوادگی ما تاکید کرده اند که نکند فلان بشود و بهمان. من از سرکوب های خود ایشان هم میترسم)
2. خیانت پسر و بی اعتمادی نسبی بنده
(اینکه دوباره خیانت می کند یا نه. اینکه بارهادر طی گفتگوها گفته بودیم که خیانت بد است و دلیلی نخواهد بود برای این عمل زشت. ولی چون حاضر با برقراری رابطه جنسی با این اقا نشدم ایشان دست به خیانت زدند.
3 تضادهای اخلاقی زیاد
(اینکه من مایلم انسان در طول زندگی در تمام زمینه ها پیشرفت کند چه مالی چه فرهنگی و چه اخلاقی اما ایشان معتقدند که بعد از اینکه به اسایش مالی رسیدم برای ارتقا فرهنگ و اخلاق خود با ارامش خاطر تلاش میکنند. اینکه انسان برای گرفتن حق خود باید شجاع و جسور باشد اما ایشان می گویند که در جاهایی عرف نمی پسندد و باید سکوت کرد. خیلی اهل مطالعه هم نیست)

4 بحث و جدل های زیاد بین ما
(ازبد دهنی بیزارم وو بارها روی این موضوع تاکید کرده ام اما بازهم ایشان به شوخی و جدی بددهن هستندچه با من چه در برخورد با اجتماع . از شوخی پشت تلفن بیزارم و ایشان مدام این کار را تکرار می کنند.
و مهم ترین و اخرین تردید هم بر میگردد به اینکه این اقا بسیار تاکید دارند که دوس دارم همسر اینده من حرف گوش کن باشد نه اینکه اجبار ماندن در خانه یا کار زور دیگر ، نه. و دلیلش هم این است که اینکه من چون در اجتماع هستم و در گیر مشکلات با تجربه تر هستم و ارامش خاطر می خواهم از این لحاظ.
من ادم دلسوز مهربان و باهوش و مایل به پیشرفت هستم اینکه خیلی زود عصبانی میشوم و زود هم فرو کش میکند و این اقا الان دست گذاشته اند روی این نقطه ضعف و میگویند باید تا قبل ازدواج تغییرکنی و زن باید صبور باشد و نباید در برابر من گارد بگیری و من عصبانی هستم تو باید ارام باشی و مرا باسیاست رفتاری ارام کنی. من فاقد این سیاست هستم اما به ایشان قول داده ام که در طی زندگی و از الان برای بهبود این اخلاق خود تلاش میکنم و نیازمند گذر زمان هستم اما ایشان خیلی اصرار دارند که در طی این یک ماه که به خواستگاری مانده ایراداتی که از بنده گرفته اند را رفع کنم. من حتی با این حرفشان مشکل دارم که میگویند تغییر کن بعد ، ازدواج. انسان باید شریک زندگی خود را با خصوصیت الانش انتخاب کند و در طی زندگی با کمک هم برای رفع نواقص تلاش کنند. میترسم از زورگویی و ایراد گیری این اقا ،اینکه من هر خواسته و ایرادی گرفته ام از خود این اقا ایشان همه را موکول به بعد ارامش مالی کرده اند حتی وقت گذاشتن و محبت به همسر،
ایشان ادم مهربان،با پشتکار و سمج در اهداف خود و پر تلاشی هستند
هر دو تحصیل کرده و لیسانس هستیم خانواده ها هر دو در یک سطح اند. هر دو همشهری و هم زبان و اختلاف سنی ما نیز یک سال است.
به عقل و منطق خود شک کرده ام. بارها از هم جدا شدیم اما به خاطر علاقه به هم باز هم رابطه را از نو شروع کردیم . بارها تصمیم گرفتم که به خاطر همین مسائل به ایشان جواب رد بدهم اما باز هم به علت علاقه قلبیم دچار تردید شدم
و ترسی که جدیدا به ان دچار شده ام این است که من از بالا رفتن سن خودمیترسم اینکه حالا که تمام خواستگارهای خود را به خازطر این اقا جواب کردم چرا این اقا را نیز از دست بدهم. به ایشان وابستگی زیادی هم دارم.
ممنون میشوم که جواب پر و در خور تاملی به بنده بدهید.