سلام . 50 سال دارم و 15سال قبل بعداز 4 سال از طلاق همسرم با خانمی که مطلقه بود ازدواج کردم . تنها ایرادی که وجود داشت سطح فرهنگی بسیار پایین خانواده ایشان بود لیکن بخاطر خوبی های خودش من این اختلاف را قبول کردم . یک سال بعد صاحب فرزند پسری شدیم و ایشان در ان شرایط خواهش کرد که دختر 10 ساله اش را برای زندگی با خودمان بیاورد من قبول کردم و در تمام مراحل پیگیری دادگاهی همراهش بودم و کمکش کرد . نهایتا دخترش را دزدید ولی در کمال ناباوری پدر معتاد دخترش دنبال بچه اش نیامد. یک ماه پیگیر درمان گال دخترش بودیم. متاسفانه خانم من به بهانه های مختلف از برخورد تادیبی من در موارد خلاف دخترش جلوگیری می کرد تا این که ب هسن ازدواج رسید و با وجود خواستگارهای خوب که بواسطه جایگاه اجتماعی من پا پیش می گذاشتند با لجاجت مادر و دختر با جوانی بی کار و علاف ازدواج کرد و دو سال حضور یک فرد بی کار را به من تحمیل کردند تا این که کار به طلاق کشید .
بخاطر حمایت همسرم از دخترش در موارد بداخلاقیها و بی ادبی های او نسبت به من تا پای طلاق هم رفتیم .
لازم به ذکر است من در طول زندگی بخاطر علاقه ام به همسرم ْ با پیگیری فراوان اورا تشویق به ادامه تحصیل کردم تا دیپلمش را گرفت و او را بعنوان یکی از مدرسان طراز اول بهداشت در شهرشان مطرح کردم(من بومی شهر محل سکونت نیستم)
تا این که دختر همسرم بعد از طلاق پایش به پارتیهای مختلط و مهمانیهای آنچنانی باز شد و کار را به جایی رساند که شبها خیلی دیر می آمد و حتی گاهی نمی امد و مادرش با دروغهای مکرر سعی در لاپوشانی کارهای او می کرد. نهایتا پسر 14 ساله من را هم به چنان جلساتی برد که دیگر به انفجار من منتهی شد و دختر همسرم بخاطر این که او را هرزه گرد خطاب کرده بودم از خانه ما رفت و با خاله مطلقه اش زندگی می کند .
بخاطر ناراحتی همسرم خودم را شکستم و دو بار به خانه خواهر خانمم رفتم تا دختر همسرم را به خانه برگردانم یک بار بدروغ گفتند خانه نیست و بار دوم این دختر مرا بیرون کرد.
حالا همسرم بخاطر رضایت و خوشحالی دخترش زندگی را برای من به جهنم بدل کرده و 2 ماه است که مثل خواهر و برادریم و چنان پسرم را بر علیه من شورانده اند که از من بخاطر خواهرش متنفر شده و یک بار از من خواست از خانه بروم.
بنظر شما بعد از سالها حمایت این خانم و بالاکشیدنش و تلاشهای شبانه روزی برای زندگی و نتیجه بدست آمده از ازندگی با خانمی از یک خانواده بی فرهنگ که خواهرانش من را بخاطر این که کار بدنی نمی کنم و کارم فرهنگیست و ساعاتی از روز را در خانه به کار آنلاین می پردازم همه جا تحقیر می کنند و خواهرشان را حامی خانواده معرفی می کنند.
دیگر خسته شده ام و بریده ام . با وجود این که هنوز عاشق و دلخسته همسرم هستم ولی او از این عشق برای زجر دادن من استفاده می کند . چه راهکاری را پیشنهاد می کنید؟