سلام.خانمی ۲۸ ساله هستم.۵سال بود ازدواج کرده بودم.هردو کارمند رسمی دولت هستیم.اول زندگی مشکلاتی بود ولی ب تدریج وضع مالیمان خوب شد.از ابتدا تفاوت فرهنگی داشتیم.ماخانواده بسته و محدودی بودیم و انها پایبندی چندانی نداشتند.دعواهای بسیاری سر مشروب خوردن همسر و اینکونه مسایل داشتیم. کم کم ازهم سرد شدیم و اقا از سال سوم ب سمت پیام دادن ب خانم های دیگه رفت.مدام جنگ و دعوا و بی احترامی داشتیم.درضمن اقا خیلی هم خسیس بود و خرج زندگی زو ب زور میداد.وضع مالی خیلی خوبی هم داشت منتهی مدام از من هم میخواست ک خرج خانه را بدهم.یا خودش۳تا خانه داشت و مدام از من میخواست ک وام بردارم همه ی خونه هارا بفروشیم و یکی‌ کنیم و بهترش را بخریم و بمن میگفت فقط یک‌دانگ بنام تو میزنم ولی من نمیتوانستم ب ایشون اعتماد کنم.بعد از ۵سال قهر کردم و ب خانه پدرم امدم و مهرمو اجرا گذاشتم.دوماه ماندم و ایشون بعد از دوماه امد و گریه کرد ک پشیمونن و اشتباه کردن و… من برگشتم و سه ماه زندگی کردیم و یک‌شب دیدم با خانمی پیام داده و لاس زدن و…. دعوای شدیدی کردیم و باهزار بدبختی و توافق کشاندمش‌ دفترخانه خونه رو ب عنوان مهریه ازش گرفتم ب علاوه ی حق‌ طلاق( خانه از قبل۳ دانگش ب نام خودم بود خودم شاغل بودم الان شش دانگشم گرفتم
و تمام حقوقمو بخشیدم) طلاقمم گرفتم و الان چهارماه میگذره.همسرم ب سدت پشیمونه، اشک‌میریزه مدام میگه برگرد کارت حقوقمو کلا میدم دست تو باشه، هرجی تو بگی اشتباه کردم و … راستش من هم گاهی پشیمون میشم… من هم بدی هایی در حقش کردم خیلی محدودش کردم اجازه ندادم با یکسری از اقوامش رفت و امد کنه( ب خاطر پوشش بازشون و مشروب و … این چیزها) بهش بی احترامی‌میکزدم زیاد دادو بیداد میکردم و خودم رو در این زمینه بسیار مقصر میدونم. و اینرو هم بگم ک ایشونم بسیار بی شخصیت بودن و بعدتز‌مهمانی ها از‌تن و بدن زن ها صحبت میکردندو بت فروشنده های خانم گرم میگرفتندو چندیدن مورد پیام دادن ب‌خانم ها و دعوت ب رستوران و…. الان ب شدت هراس دارم در جامعه باشم یا اقواممان قضیه جدایی من را بفهمند. از طرفی از طلاق پشیمانم و خودم را هک مقصر میدانم.بنظر شما بازگشت ب ان زندگی‌ درست است یا خیر؟