با سلام وسپاس فراوان که به سوالم پاسخ دادین اما ابن نکته رو اضافه کنم که ارزش دادن ومحبت بیشتر مادر شوهرم به جاریم وبچه هاش از ابن بابت آزده ام میکند که حالت سرکوفت برایم پیدا کرده مثلا جاریم میگوید وقتی خواهر مادر شوهرم که همان کسی که بد دهن هست در زندگی جاربم دخالت ویا حرف توهبن آمیزی میزند جاریم میگوید که من نمیتوانم جواب بدهم ومغذم هنگ میکند وتنها کاری که میکنم خندیدن هست در حالی که جاریم با من درد دل کرده ومن میدانم که چقدر از رفتار خواهر مادر شوهرناراحت ودل سکسته است ولی مادرشوهرم برمیگردد وبه من میگوید ها از این یاد بگیر ببین اصلا هیچ ناراحت نمیشه وبه دلش نمیگیره وهر چی روحرف نمیکنه ومن هم خوب دویت ندارم که مثلا جاریم پیش من حرف زده ومن خاله زنک بازی در بیارم وبگم ها مثلا اون هم ناراحت میشه وفلان حرفها رو پشت سرش مبگه فقط میتونم بگم اون اونه ومن من خواهر هم با خواهر متفاوته جه برسه به جاری ومقال های متعدد از سرکوفت کردن جاریم که مثلا از اون یاد بگیر وقضیه دیگری که خیلی مهم هست برادر شوهرم معتاد هست وگاها ترک میکند یک پدر ومادر همسرم همیشه توصیه میکنند به همسرم که بال وپر برادرت را بگیر واوایل نامزدی همسر من برادرش را درکارش شریک کرد بدون هیچ سرمایه ای که برادرش به سرمایه کاری بیافزاید اما برادر شوهرم با همکاری مادر شوهرم کلی خیانت کرد وتمام کم وکاستی زندگیش را برآورده کرد ومادر شوهرم آن زمان که من نامزد بود همیشه با این حرفها من را غول میزد که پدر جاریم همه را میخرد چون پدر جاربم مرد تقریبا پول داری هست وهمه این خیانتها ودرست کار نکردن ها باعث ورشکستگی مالی ما شد وتقریبا همه چیمان را ازدست دادیم وبیش از ۵ سال فقط قرض ووام بانک را پاسخ گو بودیم البته من بعدها متوجه شده بودم که مادر شوهرم وبرادر شوهرم دروغ میگویند وبرادر شوهرم دست کجی مبکند حتی به این موضوع پدر شوهرم هم اشاره کرد که چون فلانی درست کار نمیکند بهتر است که ابن دوتا دبگر شریک نباشند وجدا شوند خلاصه پر رو گری های مادر شوهرم وبرادر شوهرم وادا هایشان که مثلا فکر میکنند بقیه هیچ چیز حالیشان نمیشود واقعا کلافه کننده هست وهر وقت من به همسرم اشاره کردم همسرم پاسخ داد عیبی ندارد اگر از مالم دزدی میشود غریبه نیست که برادرم هست وانقدر مجال داد تا ابنکه ورشکسته شدیم ومن به خاطر همین اصلادر این مدت ۵ سال که به شدت زیر فشار قرض ووام بودبم قناعت کردم اما اصلا کار نکردم تا کمک مالی بکنم به همسرم در حالی که مادرم لهم فشار می آورد که اگر کار کنی کمک همسرت هم میشی اصلا لازم نیست پولت رو بدی بهش که همین که خودت مخارج خودت رو در بیاری خودش کلیه ولی من واقعا حرفهاش برام تنفر انگیز بود واصلا سر کار نرفتم وگفتم این وظیفه همسرمه که کار کنه وخرج خانه رو در بیاره وبعدها همسرم هم بسیار از دست مادرش وبرادرش دل زده شد وبه تک تک حرفهای من رسید وازمن عذر خواهی کرد ولی خوب چه فایده ما در این پرسه خانه وماشینمان را از دیت دادیم هر چند یواش یواش خودمان را داریم پیدا میکنیم بعد از ۵سال ولی کلی از کسانی که همزمان با ما زندگیشان را شروع کرده بودند عقب ماندیم ومن بعد ها از فامیل به گوشم رسید که چو انداخته بودند که خواهر من نزول داده به همسرم وباعث ورشکستگی ما شده در حالی که خواهر من ۵میلیون پول قرض داده بود اون هم له درخوایت ما وفقط یود بانکی دریافت میکرد در حالی که ما زیر قرض بیش ۱۰۰میلیونی رفته بودیم من متوجه شده بودم که فامیل همسرم بامن دبگر مثل قبل رفتار نمیکنند ووقتی موضوع را یکی از فامیل کامل بهم گفت واقعا داغون شدم البته همسرم هم بسیار ناراحت شد اما تنها جوابی که میتواند بگوید این است من چی میتونم به پدر ومادرم بگم تنها کاری رو که همسرم میگه بکنبم اینه که بیا دست به دست هم بدیم وکار کنبم وانقدر خودمون رو بکشیم بالا که همه یه روزی ارتباط داشتن باهامون رو افتخار بدونه ولی من از لحاظروحی خسته هستم وواقعا گاهااز همسرم هم دلزده میشم ولی نمیدانم چه کار بکنم گاها دلم برای تنهایی او نیز میسوزد ولی چیزی که مبدانم این هست بسیار همه این موضوع ها روی زندگبم وروابطم تاثیر گذاشته ونمیتوانم در خیلی از مواقع تصمیم درست بگیرم