سلام خسته نباشید,۲۲ سالمه, یک ماهه عقد کردم,قبل از عقد هم حدود یک ماه با همسرم دوست بودیم,ایشون از طریق یکی از دوستاشون متوجه شدن ک من قبلا با کسی دوست بودم,تنها دروغی ک به همسرم گفته بودم راجع ب همین موضوع بود ک هب با صحبت حل شد,طبقه بالای ما یه خانواده زندگی میکنه ک پسرشون هم سن و سال من هستن,قبلا با اون آقا سلام علیک داشتم ولی از وقتی متوجه شدم همسرم بدش میاد دیگه حتی سلام هم نمیکنم,مادر من صبح روزهای فرد خانه نیستن و منو برادرم ۲,۳ساعت تنها هستیم,ب طور اتفاقی شده چندبار صبح زودتر بیدار شم به همسرم پیام بدم یا دوباره بخوابم,ایشون نسبت ب تنها موندن من خیلی حساسیت نشون میدادن ک من فکر میکر م نگرانن من تنها نمونم,اما چندوقت پیش وسط دعوا بهم تهمت زد ک تو با پسر همسایتون چ سر و سری داری و منو کتک زد!ایشون فکر میمیکنن روزهای فرد ک مادرم خونه نیست من ک گلهی وقتا زود بیدار میشم با اون آقا در ارتباطم,در صورتی ک از مادرم شنیدم اون آقا هم نامزد داره,من واقعا خسته شدم,من حتی قدر نیم نگاهی هم به همسرم خیانت نکردم,اما جونم ب لبم رسیده,تا هرچی میشه انگ دروغگویی بهم میچسبونه یا فکر میکنه دارم خطا میرم,خواهش میکنم راهنماییم کنید,من حتی ب فکر جدایی افتادم,اگر میشه زودتر جوابم رو بدهید,متشکرم