بد عاشق شدم خیلی بد(نیاز به مشاوره جدی دارم شاید هم حضوری خیلی جدی هست)
سلام باعرض خسته نباشی(نیاز به مشاوره جدی دارم شاید هم حضوری خیلی جدی هست)
پسر18 ساله ای هستم دانشجو ترم دو حدود یک سال قبل در سایت کلوب دات کام سر یه شوخی با اد لیست از یکی از ادلیستم که احساس کردم ساده هست و دختر خوبی به نظر میرسید خوشم اومد و باهاش دوست شدم اون قبل من با چند نفر دیگه دوست بوده که قبل دوستی من بهش گفتم قصدم ازدواج هست اگه با کسی دوست بودی هر کاری کردی همه رو بگو ناراحت نمیشم اگه قرار باشه برم میرم ولی مطمعن باش نمیرم چون با گذشتت کار ندارم فقط میخوام گزشتت رو بدونم چون بعدا بفهمم ناراحت میشم اونم گفت که فقط با یه نفر دوست بوده و بعدا که پسره بهش پیشنهاد سکس داده رابطشو با پسره کات کرده و از ناراحتی به کما رفته و… منم قبول کردم گفتم ایرادی نداره اون دختر تهران بود و دانشجو بود و من شهرستان بودم سال سوم هنرستان دوسال اختلاف سنی داشتیم دوسال ازم بزرگتر بود منم کنکور دانشگاه دولتی قبول شدم اما چون میخواستم پیش این دختره باشم و بهش وابسته شده بودم با اینکه فقط تلفنی حرف میزدیم و عکس های همو میدیدیم رفتم دانشگاهی که دختره اونجا درس میخوند ثبت نام کردم دانشگاه ازاد تو تهران اوایل خوب بد خب قهر اشتی های کوچیکی بینمون بود تا جایی که قضیه واقعا جدی شد من بهش گفته بودم که قصدم ازدواجه و دوباره هم رو این موضوع تاکید کردم و ازش خواستم تا یسری مسائل رو رعایت کنه و بیشتر حواسش باشه اونم بگی نگی انجام میداد ولی بعدا متوجه شدم فقط در حضور خودم اینکارا رو انجام میده و تازه خیلی از چیزایی رو هم که ازش خواستم انجام نمیداد ولی هر چیزی که اون از من میخواست از مدل مو تا کفشو لباس هرطور اون دوست داشت میپوشیدم انجام میدادم با هیچ دختر دیگه ای هم دوست نشدم و حتی به هیچ دختری نگاه هم نمیکردم تااینکه دعوا هامون زیاد شد و قهر هامون زیاد شد ولی من طاقت نمی اوردم اشتی میکردیم تا اینکه یه روز که برای اشتی قرار بود همو ببینیم دستشو گرفتم رفتیم دانشگاه که سرکلاس کنارم بشینه تا دخترای کلاسمون ببینش منم بردمش سرکلاس و حتی تو کلاس هم دستشو گرفته بودم اخر کلاس بود گوشیش گرفت دستش منم بهش گفتم گوشیت بده ببینم اون چند نفر که گفته بودم بلاک کردی تو لاین یا نه که نگاه کردم دیدم سه تا پسر تو لاینش هیدن هستن پرسیدم اینا کی هستن چرا هیدنشون کردی یکیشو گفت دوست دوست پسر قبلیمه یکیشو اینو نمیدونم شاید با اسم دختر اومده اد کردمش بعد عکس پسر گزاشته بعد منم گفتم خب پس چرا هیدنش کردی و اعصابم خورد شد و دادو بیداد که گفت عصبانی نشو توضیح میدم دستشو گرفتم رفتیم بیرون دانشگاه گفتم توضیح بده گفت که بخدا خواستگاره فامیل یکی از دوستامه باتو که قهر بودم دوستم اومد گفت میخواد بیان خواستگاریم منم گفتم چرا شمارشو گرفتی خواستگار میاد دم درو خونه و… که شمارشو برداشتم و ایدی لاین اونیکی رو هم برداشتم رفتم شبش به جفتشون پیام دادم که چه نسبتی با این خانم دارید اونی که دوست دوست پسرش بود مشخص شد که دوست پسر قبلیش بوده یعنی به من دروغ گفته بوده با یه نفر دیگه هم غیر از اون که به من گفته دوست بوده و پسره مدعی بود که ازش لب هم گرفته و دست به سینه هاش زده من اونکی پسره هم که خواستگارش بود هنوز جواب نداده بود من بعد شنیدن ادعا های اون پسره اعصبانی شدم اس ام اس دادم و پشت سر هم زنگ زدم گفتم کجایی پدرتو در میارم پوستت و میکنم سرتو میبرم داشتم منفجر میشدم اون فکر کرد جریان خواستگار رو فهمیدم برگشت گفت ببخشید دروغ گفتم خواستگار نیس میخواست باهام دوست بشه من جواب نه بهش داده بودم ولی بعدا که به پسره زنگ زدم پسره ادعا های دیگه ای داشت و میگفت که یک هفته باهم دوست بود و همدیگه رو هم دیدن بعد که اینا رو شنیدم بیشتر اعصبانی شدم گفتم باید هرجا هستی امشب ببینمت میام دم درتون بیچارت میکنم پوستتو میکنم و…. که گفت امشب نمیشه فردا صبح بیا همو میبینیم منم صبحش رفتم که توضیح بده بهم تا اومد حرف بزنه زدم زیر گوشش و هرچی از دهنم دراومد گفتم اونم که حرفی نداشت بگه شروع کرد گریه کردن و معذرت خواهی کردن منم دیدم خیلی ناراحته بخشیدمش و قول داد دیگه تکرار نکنه مدتی گزشته من طبق روال معمول باهاش رفتار کردم و اصلا به روش نیاوردم چی کرده مثل قبل عاشقش بودم اما اون همش میگفت تو برو حرفای اونا رو باور کن و همش اسم اون پسرا رو می اورد و حداقل هفته ای دو سه بار دعوا میکردیم واقعا قلبم درد می اومد از ناراحتی واقعا حالم خراب میشد حتی چند بار تمام بدنم سر شد و کامل بدنم از کار افتاد از شدت ناراحتی و قهر های پیا پی حتی چند بار رو در روی خودش رگمو زدم اومد جلومو گرفت یک بار هم رفتم دم درشون با مادرش صحبت کردم اما نگفتم که بادخترش دوست هستم گفتم که دخترتون دوست دارم کار این چیزا هم دارم اگه اجازه بدید بگم خانوادم برا نشون کردن بیان اما مادرش قبول نکرد من رفتم همچنان باهم بودیم من براش همه کار میکردم از شهرستان اومده بودم تهران مونده بودم هفته ای حداقل دوبار براش گل میخریدم میبردم پول تو جیبی بهش میدادم نهار سه روز هفته رو باهم میرفتیم میخوردیم بعد دانشگاه خرید میبردمش همه چی چون اصلا مادیات برام مهم نبود دوست داشتم کسی رو که دوسش دارم همه کار تا جایی که از دستم بر میاد براش انجام بدم حدودا ماهی 1 ملیون خرج میشد و هرچی پس انداز داشتم از کاری که تو شهرستان میکردم خرج کردم و اون با این همه همش تکرار میکرد که دوست پسرای مردم چی میکنن تو واسه من چی کردی و این حرفش واقعا ازارم میداد واقعا ناراحت میشذم بهونه های الکی می اورد الکی قهر میکرد احساس میکردم دوسم نداره و وقتی یه مدت هم که من دنبالش نمیرفتم میدیدم اون دوباره میاد و نظرم عوض میشد که شاید واقعا دوسم داره و بهم وابسته شده باشه و خودمو مسئول میدونستم و میدونم در قبالش و باز هم دوباره اشتی میکردیم تا اینکه چند وقت پیش دوباره دعوامون شد و هرچی زنگ زدم اس ام اس دادم جواب نداد شارمو فرستاد بلک لیست با شماره های دیگه هم زنگ زدم فرستاد بلک لیست تا اخرین شماره باجه تلفنی که هرچقدر زنگ زدم نه اشغال کرد نه جواب داد نه بلک لیست فرستاد منم منتظرش بودم که از دانشگاه بیاد بخواد بره خونشون که ببینمش باهاش حرف بزنم ولی نیومد نگران شدم شماره مادرشو دادم یکی از فامیلامون که دختر بود که زنگ بزنه مادرش و بگه همکلاسی دانشگاشه و هرچی زنگ میزنه جواب نمیده و بپرسه ببینه که کجاس اما مادرش فامیلمون رو سوال پیچ میکنه و ضایع بازی میشه و میفهمن بعد پدرش زنگ زد به من دوساعت با پدرش صحبت کردیم و قرار شد که برم پیش پدرش میدونستم میخواد ازم شکایت کنه شبش یه نامه نوشتم برای دختره چون فکر نمیکردم بیاد دانشگاه میخواستم ببرم بدم به دوست دختره که اون برسونه به دختره و من برم پیش پدر دختره با این همه وقتی با پدرش صحبت کردم تلفنی اصلا به پدرش نگفتم که با دخترش دوست بودم یا باهم بیرون میرفتیم یا دخترش با من می اومده خرید میرفتیم و …. فقط به پدرش گفتم دوسش دارم اون سمتم نمی اومد فقط من دنبالش بودم اصلا کناره هم نمیرفتیم و … و به پدرش هیچی نگفتم بعد که خواستم نامه رو بدم دوستش دیدم خودشم اومده دانشگاه رفتم باهاش صحبت کنم گفتم جریان رو خودت میدونی بابات اینا فهمیدن و خواسته که من برم پیشش اومدم بهت بگم که من هیچی رو به پدرت نمیگم و نمیگم دوست بودیم فقط میگم که دوست دارمو دنبالت بودم و نمیگم که تو هم با من بودی ولی اگر خودت خواستی به خانوادت بگو که توهم دوسم داری امروز اومدم این حرفا رو بگم برم فکر نمیکردم بیای نامه اورده بودم بدم دوستت بهت بده دیگه خودت اومده بودی به خودت گفتم بعد اونم گفت که نمیخواد بری پیش بابام و اسرار کرد که نرم و گفت بابام میخواد برات دردسر درست کنه و نزاشت برم یعنی پدرش هم دیگه بهم زنگ نزن و ما به رابطمون همچنان ادامه میدادیم اما کمتر شد هفته ای یک روز اس ام اس و زنگ هم نمیزدیم بهم گفته بود که گوشیش ور گرفتن بعدا فهمیدم که بهم دروغ گفته یه روز که منتظرش بودم یهو دیدم گوشی دستشه و خیلی ناراحت شدم که بهم دروغ گفته و باز بهش هیچی نگفتم باز با وضع به وجود اومده هم دریغ نمیکردم و تا جایی که میتونستم بهش کمک میکردم و پول میدادم که چیزی میخواست بگیره ولی بازم اون حرفایی که من بهش میگفتم رو گوش نمیداد و اصلا اهمیت نمیداد الانم که باهم هستیم هر روز که میره داشگاه بعد کلاساش زنگ میزنه اما کلا با اعصبانیت و دعوا حرف میزنه احساس میکنم که دیگه دوسم نداره و نمیدونم که چرا مونده از یطرف هم شک دارم که شاید واقعا دوسم داره و بهم وابسته شده و نمیتونم ولش کنم و احساس مسئولیت میکنم ولی از طرفی هم خودم دارم اذیت میشم و ازطرف دیگه هم حتی اگه بخوام هم نمیتونم که بهش فکر نکنم من 1 ساله زندگیمو با اون بودم خیلی چیزا رو با اون تجربه کردم غذا خوردن دونفری خرید رفتن دونفری حلقه دستش کردم و خیلی چیزای دیگه البته س……ک……..س نداشتیم چو قصدم ادواج بود و وقعا دوسش داشتم الانم انقدر تعریفشو پیش خانوادم کردم که حتی اگه منم ولش کنم و اونم ولم کنه و همه چی هم تموم بشه خانوادم ولم نمیکنن و همش سراغشو میخوان بگیرن و بگن چی شد و منم مصلاما جوابی ندارم که بدم با این همه تعریفی که ازش کردم پیش خانوادم حالا هم سر در گم هستم نمیدونم دوسم داره ؟؟دوسم نداره؟؟ برم؟؟؟ بمونم؟؟؟ میخوام برم حضوری با پدرش صحبت کنم همه چی رو به پدرش بگم و از پدرش بخوام که تکلیف منو روشن کنه دخترشو بنشونه سنگامونو وا بکنیم و اگه واقعا قرار اتفاقی بیفته و قرار ازدواج کنیم و این امکان هست حلقه ای برای نشون کردنش ببریم تا حداقل تکلیف مشخص بشه و منم بدونم که چطور رفتار کنم با دختره یا اگر قرار نیس این اتفاق رخ بده من بدونم و برم پی زندگی و کلا این یه سال رو فراموش کنم و فکر کنم که یه سال مرده بودم و بعد این هم بمیرم چون وقعا بدون اون برام سخته و با این وضعیت با اون بودن هم برام سخته دیگه دارم دیونه میشم اب شدم از بس غصه خوردم دوستام هم که میگن اصلا دختره به درد تو نمیخوره نه قیافه هاتون نه خانواده هاتون نه سنتون هیچیتون بهم نمیخوره خانوامم که بار اول عکساشو دیدن خوششون نیومد و گفتن که خودت بهتری از اون و دوستامم همینو گفتن حتی دوستای خودشم همینو گفتن اما من اصلا قیافه برام مهم نیست نکه فیلم هندی باشه ها نه من فقط دوست دارم که یکی رو دوست داشته باشم دوست دارم اونم دوسم داشته باشه دوست دارم صادق باشیم باهم و همه چی رو بهم بگیم و همش بهم راست بگیم از دست هم ناراحت نشیم ایرادای همو بگیریم و تا جایی که تونستم خودم اینکارو کردم اما اون نه حالا هم نمیدونم چی کنم دوست دارم یه مشاور بتونه با دوتامون حرف بزنه اما نمیتونم بیارمش کلینیک چون فرصتش نیس و خانوادش دیگه بهش اجازه نمیدن زیاد از خونه بیرون بره اما فکر کنم حتی این رو هم بهم دروغ گفته در کل حداقل به من اینطور گفته دوست دارم یه نفر باشه با دوتامون حرف بزنه و مشکلمون رو حل کنه یا با خانواده هامون صحبت کن با تشکر ممنون میشم زود جواب بدید
با سلام. پسری هستم ۲۷ساله که میل جنسی ام خیلی خیلی زیاده و عاشق سکسم و این نیازم سیر شدنی نیست چه باید بکنم؟البته هنوز ازدواج هم نکرده ام
اگر این حس از حد نرمال بیشتر باشه باید با پزشک متخصص روانپزشک مشورت کنید تا با تجویز داروهایی این میل رو در شما کاهش بده … البته شما با دوری از تحریک و روزه گرفتن میتونید در خودتون کاهشش بدید … در این مورد میتونید با این شماره مشاوره تلفنی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵
با سلام و خسته نباشید خدمت دستندر کاران این سایت من پسری ۱۵ساله هستم که عاشق دختری شدم که برادر هم داشت من از طریق پسر خاله ی دختره با اون در ارطباط بودم که به دختر شماره دادم و اون هم گذاشته بود تو کیفش و برادرشم که۱۸ سال داره میره از کیف ابجیش وسایل برداره که شمارهی منو میبینه روی کاغذ هم اسم مو نوشتم هم شمارمو برادرشم منو میشناست و از عصبانیت داد میکشه و روز جمعه میان خونه پدر بزرگشون چیکار کنم یعنی منو میزنه یا میحرفه لطفا جواب بدین
سعی کنید این مشکل رو از طریق وساطت بزرگان حل و فصل کنید و برای شما تجربه باشه که به خاطر یک هوس زودگذر با ابروی خودتون و یک دختر بازی نکنید
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
سلام روز بخیر…
من پسرم ۲۲سالمه
از اول شروع میکنم
من تو یک شرکت ریس سرخط بودم ..
تا این که شرکت کارگر گرفت ویک دختر آمد تو شرکت دختره متولد ۸۰ از روز اول من عاشقش شدم خیلی وابستش شدم حساس شده بودم روش تا این که با صاحب شرکت سرش دعوام میشه ترک کارم میزنم
بعد رابطه ما جدی تر شد و هروز بهش بیشتر وابسته شدم …
من بهش گفتم راجب من حرف با مادرش حرف بزنه و بزرگتر ها بدوند…
صحبت کرد ولی گفت داداشم قبول نمیکنه چون میگه بچه هستی .. بهش گفتم فدای سرت منتظرت میمونم تا بزرگتر بشی…
خودشم میگه عزیزم صبر کن منم هنوز زوده یک دو سال دیگه حل میشه ..
بعد من که هروز اون میدیدم الان هفته دو یا دو هفته یک بار میبینمش بیشتر اس یا زنگ میزنیم بحث ها زیاد شده ول اون یکم پرخاشگر هست توهین میکنه من فقط سکوت میکنم…
گاهی وقت ها میره جواب اس هام یا زنگ هام نمیده میگه عصبی میشم از دستت جوابت نمیدم…
ولی من از این رفتار بدم میاد بیشتر سرد میشم جواب نمیدهد … هی میگه من همینم نمی خوای برو .. دوسم داره ها ولی غرورش اجازه نمیدهد بیان کنه یا حرف بزنه گاهی وقت ها همچین مهربان میشه که بهترین مرد روی زمین میشم..
گاهی وقت ها همچین عوض میشه از خودم بدم میاد..
راسی عشق اولمه..
رابطه ما عشق و قصد من ازدواج ..
نمیدونم چکار کنم بحث کردن داره مااز هم دور میکنه خدا فقط میدونه چقدر عاشقشم..
من جوری شده با کوچیک ترین حرفش اشکم در میاد😶😢 وبا کوچیک ترین مهربانیش خوشحال میشم..
وابسته اون معرفت و پاکیش شدم..
راسی قبل من با پسر خالش بوده ..
میگه ازش متنفر هست ولی با دختر عمش حرف زدم میگه دوسش داره ولی نمیدونم راست میگه یا نه چون دختر عمش میگه من از تو خوشم میامد .. و وقتی شنیدم باهاش قطع رابطه کردم چون من مونده دختر نیستم وتاحالا عاشق نشده بودم و هیچ عنوان نمی خوام از دستش بدم …
لطفاً بگید چکار کنم😭
اگه خدایی نکرده از دستش بدم خودم نابود میکنم😔
با سلام خدمت شما دوست عزیز
احساسات شما قابل احترام می باشد اما دقت کنید که این خانم در پروسه نوجوانی قرار دارند و از رابطه تازه خارج شده اند که می تواند بر تصمیم گیری های هیجانیشان تاثیر زیادی داشته باشد و با توجه به توضیحات شما نیز به نظر می رسد شما نیز بیشتر بر پایه هیجان تصمیم گیری می کنید و بدون شناخت لازم تنها بر پایه احساس به ایشان قول ازدواج داده اید و این می تواند در زندگی هردوی شما تاثیر منفی داشته باشد .
بهتر است سعی کنید در کنار احترامی که برای احساساتان قائل هستید از وابستگی خوداری کنید چون وابستگی می تواند هم برای شما و هم ایشان آسیب ایجاد کند . وابستگی باعث می شود که شما نتوانید شرایط را به درستی آنالیز کنید و در کنار آن بر دیگر اهدافتان نیز تاثیر منفی می گذارد .
بهتر است در اول برای بهبود مشکلات وابستگی خودتان به صورت حضوری به مشاور مراجعه داشته باشید و در کنار آن می توانید نسبت به شرایطتتان در این رابطه تصمیم گیری داشتهب اشید .
دقت کنید که وابستگی افراطی که در شما مشاهده و این موضوع بر روند رابطه نیز تاثیر می گذارد و می تواندفرد مقابل را خسته کند و باعث دور شدن از شما شود نیاز است شما بتوانید به فرد مقابل حق انتخاب بدهید .
درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۷۸۳
سلام .آقای اکرمی تنها راهش ازدواج البته اینو بدونید اگه فقط بخاطر میل جنسی ازدواج کنید زندگیتون ازهم میپاشه و بخاطر دوست داشتن واحساسات ازدواج کنید و سعی کنید با دختری از دواج کنید ک میل جنسی زیادی داشته باشه مثلا رنگ چشمش تیره باشه پوستش تیره باشه گرمایی باشه و… در موردش تواینترنت جستوجو کنید.
البته با نظر مشاورهم کاملا موافقم دوری از تحریک وروزه گرفتن میل جنسی روخیلی کاهش میده
سلام آقایtiktak.
خیلی خوشم اومد ازتون باریک الله ب مرامت ک بخاطر عشقت همه کاری کردی بازم تاکید میکنم باریک الله.من خودم ختم روزگارم ومخصوصا توعاشقی استادم منم هم سن شما هستم و۱۳ ساله عاشقم.من این حرفا قبول ندارم ک میگن عشق دروغه من شک ندارم هرکی این حرفا میزنه یاعاشق نبوده یا فقط لاف عاشقی میزده یا ب عاقبت افراد نامردی نگاه کرده ک الکی ادعای عاشقی میکردن منم ب عشقم نرسیدم و دقیقا مثل شما یک سال وقتما تلف کردم وبرای کنکور اصلا درس نخوندم ولی وقت برای جبران هست من دقیقا درکت میکنم و هیچ شکی ندارم ک عشق ب هیچ وجه فراموش شدنی نیست منم شب عروسی عشقم ب شدت مریض شدم و تا آخر عمر بیادش میمونم ونمیخوام بتون بگم ک راحت فراموشش کنید ولی با این کارایی ک اون نامرد کرد فقط تنها راهتون فراموش کردنشه حتی اگه باش ازدواج هم بکنید بدبخت میشید چون اون یه دختر هرزس من بچه اصفهانم هرکمکی از دستم بر بیاد براتون انجام میدم دلا جرات همه کاری راهم دارم البته شما بجای اینکه بفکر تلافی کردن باشین باید بفکر اصلاح اون دختر و کمک کردن ب اون وجامعه باشید منم پشتیبان شما هستم مطمن باشید اگه خواستید باپدرشم صحبت کنید همراهیتون میکنم .اینم شمارمه۰۹۰۱۴۷۳۵۹۳۴ حتما شمارتونا بهم بدید اگه شما بمن وفادار باشید منم بشما تاپای جون وفادارم زند باد ععععععععععععععععششششششششششششششششششششققققققققققققققققققق موفق باشی.یاحق.
دوست عزیز واقا برات ناراحت شدم اما اینجور که تو تعریف کردی من فکر می کنم از این دختره جدا بشی خیلی بهتره و به نظر من اون لیاقت این همه صداقت و دوست داشتن تو رو نداره در کل فک کنم فقط داره ازت می کنه… خودتم میگی که همه میگن به همنمی خورید پس الکی وقتتو سر این یارو تلف نکن و نزار بیشتر از این تو رو بازی بده و بت بخنده…منم ۳ سال با یه نفر بودم اما وقتی فهمیدم یارو به من نمی خوره ازش جدا شدم..درسته فراموش کردن سختهاما بالاخره فراموش میشه و این خیلی بهتر از موندن با کسیه که لیاقتتو نداره…این نظر منه…موفق باشی
سلام .یاسی حرفات درسته ولی بدون فراموش کردن عشق غیرممکنه
باسلام خسته نباشید من ۱۴سالمه وعاشق پسرخالم شدم یعنی ازوقتی به خودم اومدم عاشقش شدم من الان نزدیک ۲الا۳سال هست که همیشه اذیتم میکنه مثلا دیروپریروز کلامنو زوج خودش میبینه وحتی با این حرکاتش بین فامیلامون بخش شده بود که مامیخوایم ازدواج کنیم یه روز میگه من تاسن ۳۰اصلازن نمیخوام خودش۲۴سالشه ویه روز دیگه هم به من میگه که من تورو میخوام کلا من با این حرکاتش عاشقش شدم بچه ی شیطونیه مثلا پریروز خالم بهش گفته بود که اینقد این حرف رونزن زشته؟؟؟گفته بود شما ازکجامیفهمین شاید راست باشه کلاهمش با این حرفاش میخواد منو حرص بده همش هم میگه منومیخواد من نمیدونم حرفاش واقعیت باشه یانه؟؟؟؟؟خانم یا آقامشاور بخدا هرچه زودترجواب بدین وراهنماییم کنید؟؟؟
ماسبزواریم اونا نیشابورهستن وهمین هم واسم سخته که همیشه نمیتونم مرتضی رو ببینم لطفاهرچه سریعترجوابم روبدین ممنون
دوست عزیز اگر دوست دارید خودتون رو با این حرفها سرکار بذارید پس ادامه بدید و دلتون رو بهش خوش کنید … شما ۱۴ سال سن دارید و تازه در سن ۲۱ تا ۲۵ سالگی به بلوغ فکری و عاطفی میرسید … و در اون سالها به تفکرات امروزتون خواهید خندید … پس خواهشا” با حساس بودن خریدار اذیت های پسرخالتون نباشید … هر چقدر شما حساس تر باشید ایشون بیشتر شمارو اذیت خواهد کرد … پس کمی باوقار باشید و گوشتون رو از این حرفها خالی کنید … تا وقتی که به بالای ۲۰ سال نرسیدید حتی فکر ازدواج رو هم نکنید چون ازدواج مرحله سختی در زندگیه و با حرف زدن خالی نمیتونید دلتون رو به اون خوش کنید
سلام آقای مشاور کاملا درست میگن
باسلام یه چندتا سوال داشتم از پرستوخانم
شماحس تون چه جوریه واحیانا خانم پرستوشمس نیستید؟
بله خودم هستم شمادیگه کی هستید آقا؟
سلام.من نمیتونم جای سوال رو اصلا پیداکنم.خواهش میکنم کمکم کنید.دیگه به جنون رسیدم.از سال۹۱عاشق پسری هستم که تاالان هم عاشقش موندم با تموم بدی هاش.اخه واقعا مهربونه و خوب.و انسان.اما هروقت دلش بخاد میتونه بدجورعصبانی بشه و بدجور بهم فحش بده.با خیلی راحت تهدیدم کنه که ترکم میکنه.منم چندبن بار التماسش کردم که بمونه.چندبن بارم التماس نکردم و خودش برگشته.همش میگه موقع عثبانیت من اینجوری میشم قاطی مبکنم.ولی اخه دیگه چقدر.هزاربار تهدیدم کرده.چندروزه گیر به رابطه جنسی از پشت داده هزارتا دلیل میاره که من باید اگه دوسش دارم قبول کنم.اون تاحالا خیلی کارا برام کرده و میدونم دوستم داره.تموم خاطراتمون فقط ثابت میکنه که دوستم داره.اما ابن کاراش دیگه برام قابل تحمل نیست.دیشبم که مخالفت کردم گفت برو گمشو دیگه یدونه اس هم نده.منم ندادم بابا مردیم دبگه اه.بخدا عشق همش دروغه.تا طرفت میبینه عاشقشی می افته توی سواستفاده.من ۱۹ و اون ۲۳.واقعا لاید چیکارکنم.از طرفی تموم لحظهام شده یاد و خاطراتش.خیلی دوستش دارم،سه سال ففط خاستم خوبی هاشو ببینم.حااا هم خودش ترکم کرد نمیدونم شایدم برگرده.ولی دیگه حس میکنم ادم مورد علاقه ی من نیست.حس میکنم به به ادم دیگخ با ویژگیهای دیگه نیاز دارم
دوست عزیز شما درست حدس زدید اگر کسی شمارو برای زندگی بخواد … رسمی برای ازدواج اقدام خواهد کرد و گرنه شمارو فقط برای ارضاء شدن جنسی میخواد و بس … بهتره شخصیت خودتون رو برای بدست اوردن دل ایشون لجن مال نکنید چون مشکلات اونوقت شما بیشتر و شدیدتر از امروز خواهد بود … این اتفاق رو برای خودتون و آینده اتون سرلوحه عبرت و تجربه قرار بدید و خودتون رو به سادگی نفروشید
اگه بهت پیشنهاد داده که رابطه جنسی داشته باشید حتما ترکش کن حتی اگه از حرفش پشیمون هم شد دیگه.سمتش نرو چون کسی که تو رو با این دیده که قبل ازدواج چنین کاری میکنی و چنین پیشنهادی داده اگر ازدواج هم کنید برات دردسر هست و همیشه با همون دید نگاه میکنه بهت یه روز خوش نمیبینی اگه داستان منو خونده باشی میبینی که من خیلی شرایطم وخیم تر بود الان یک ماه و خورده ای هست که کلا رفته نمردم خیلی داغونم ولی بهتر میشم اروم اروم میشم مثل قبل یه مدت سختی کشیدنم بهتر از بودن با کسی هست که برام ارزش و احترام نمیزاره بهتره توهم بیخیالش شی منتظر فرد بهتری باشی بدون اون هم زندگی ادامه داره
سلام.پاسخ برایtiktak
حرف شمارا قبول دارم ولی میگذره یه عمری اما عشق از خیالت رفتنی نیست ولی این کسی ک آیدا خانم میگن اصلا عشقشون نیست و فقط شخصی نامرد است البته شاید خیلی کم عشق کمرنگ بشه
سلام.آیدا خانم خواهر گرامی خوب بحرفام گوش کن بت قول میدم ضرر نمیکنی.
اون پسر اصلا دوست نداره چون اگه دوستت داشت هیچوقت بت پیشنهاد رابطه جنسی نمیداد مواظب باش بخاطر محبتهای ظاهریش ارزش خودتو از دست ندی و خودتو بد بخت نکنی و اون دنیا را همیشه بیاد داشته باشی چون نتیجه ی زنا آتش جهنمه .آفرین ب شما ک بش پاسخ رد دادید.اگه اون شمارادوست داشت و عاشق شما بودهیچوقت دعواتون نمیکرد وحتی صداشو بانمیبرد البته ممکنه ادم عاشق خیلی خیلی خیلی خیلی عصبانی باشه وعشقشو دعوا کنه ولی بعدش بشدت عذرخوامیکنه.اینوآویزه گوشت کن عشق دروغ نیست خیلیا میگن عشق زیبا ترین دروغ دنیاست ولی اصلااینطور نیست من۱۳ساله عاشقم عشقم ازدواج کرد ولی من همواره بش وفادارم هیچوقت فراموشش نمیکنم.واعتقاد شدیدی دارم ب اینکه عشق فراموش شدنی نیست وبا ازدواج عشقم آتش گرفتم و اگه میخوایند آیندتون خراب نشه فقط ازش دوری کنید درضمن اگر زن ومردی مرتکب زنا شوند ب هم حرام ابدی میشوند موفق باشید یاحق.
شما مردی که همچین نظری دادی؟پس اگه فکرشما که هم جنس اونی همینه لابد حقیقت هم همینه.ولی اخه بنظرنمی اومد بخاد بعدا تو سرم بکوبه.بنظر میاد این اعتقادشه که دختر و پسر که همو دوسدارن باید هرکاری واسه هم بکنن.خودش مشکلات جنسی هم داشت و مثل پسرای دیگه نمیتونست توخواب ارضاشه واسهمین من مجبوربودم تلفنی هم اینکارو براش بکنم.واقعا نمیدونم.جایگاه عشق و هوس رو دیگه اصلا نمیفهمم.پذیرشش سخته که ۳ساله بازیچه شدم
جناب آقای tiktak، به نظر خودت این رابطهای که داری واقعاً عشقه؟ اصلاً میتونی اسم به این مقدسی رو روی این رابطه بذاری؟ شما رسماً خودتو برده این دختر کردی. اونم خوب میدونه چطور تو رو مثل موم توی دستش داشته باشه. چطور میتونی بعداً توی زندگی با این فکر باشی که آیا الآنم با دیگری هست یا نه؟ آیا بهت خیانت میکنه یا نه؟ دختری که انقدر راحت بهت دروغ میگه و با پسرای دیگه رابطه داره نمیتونه زن پایبند به زندگی و ایدهآل برای تو باشه. از حرفات مشخصه که یه پسر شهرستانی و صادق و پاکی هستی. واقعاً این ظلمه داری در حق خودت میکنی که چنین فردی رو به زندگیت دعوت میکنی. الآن شما با هم دوست هستین. عصبانی میشین از دست هم میتونید چند روزی همدیگه رو نبینید. تو لحظه عصبانیت دور از همین. ولی اگه ازدواج کردی توی هر شرایطی مجبوری کنارش باشی. یه شب نمیری خونه، دو شب نمیری، بعدش چی؟ طلاق؟؟؟؟ خودت یه بار دیگه این چیزایی که نوشتی رو با دقت بخون و از دید یه فرد دیگه که داره باهات درد دل میکنه به قضیه نگاه کن. خودت جوابتو میگیری. مشکلات بعد از ازدواج با یه شاخه گل خریدن و پول تو جیبی دادن و خرید دو نفری رفتن و رستوران رفتن حل نمیشه. در حق خودت داری اجحاف میکنی. بدتر از اون اینکه ایشون از شما بزرگتر هم هست و بعداً حس مالکیت روی شما پیدا میکنه و میخواد برات مادری کنه. حتی با بدرفتاری کردن. پس نکن این کارو. دوست داشتن زورکی نمیشه. نمیتونی مجبورش کنی دوستت داشته باشه. تو طوری رفتار کردی که اون حتی اگه بارها هم بهت خیانت کنه میدونه و مطمئنه که تو میبخشیش پس در قید زندگی نمیمونه. مطمئن باش با ترک کردنش نمیمیری. زندگی ادامه داره. مطمئن باش یه روز یه کسی رو پیدا میکنی که همونطور که میخوای دوستت داره. از این دختر دل بکن. دختر دروغگو و بیحیا زن زندگی نمیشه.
حاجی یارو نمیخوادت مونده چجوری بهش بگی دست از سرش بردار دختر نردمو برو پی زندگیت انقدر سیریش نباش یکم غرور داشته بلش مثلا مردی
سلام من یه نفروخیلی دوست دارم الانم نزدیکه یه ساله باهاش دوستم هرچی بگه گوش میکنم حتی واسه نیازجنسی خیلی بهش علاقه دارم ولی اون میگه فقط یه دوستی ساده چیکارکنم لطفاکمکم کنیدنمیخوام ازدستش بدم
متاسفانه شما مسیرو اشتباه رفتید …. ایشون جز به دوستی ساده علاقه دیگه ای به شما نداره و باید این موضوع رو درک کنید و سعی نکنید با اجابت درخواستهای جنسی ایشون آینده خودتون رو به بازی بگیرید
باید یاد گرفت بین این دوستی ها و روابطی که ختم به ازدواج میشه تفاوت زیادی هست
سلام من ۱۷سالمه و عاشق دختر همسایه شدم از یه طرف میترسم بهش بگم و ابروریزی بشه از یه طرفم شب و روز تو فکرشم بنظر شما بهش بگم یا نگم
با سلام خدمت شما دوست عزیز
دقت کنید که شما در سن نوجوانی قرار دارید و در این سن گرایش به جنس مخالف زیاد دیده می شود و قابل درک می باشد اما نیاز است که شما شرایط سنی خود را نیز ند نظر قرار بدهید چون در سن شما هنوز رشد کامل عاطفی ،عقلی، اجتماعی، اقتصادی صورت نگرفته است و وارد شدن به رابطه می تواند هم برای خودتان و هن فرد مقابل اسیب زا باشد .
بهتر است سعی کنید در کنار احترام به احساسی که تجربه می کنید شرایط سنیتان را ند نظر قرار بدهید و اجازه بدهید در آینده اگر هنوز احساسی بر این مبنا وجود داشت در شرایط بهتر رشدی در مورد آن تصمیم گیری کنید.
مطلب بسیار خوبی بود.ممنون
سلام من باپسرعمه ام در ارتباطم ایشون قصدش جدیه و تصمیم داریم باهم ازدواج کنیم اما ازش پرسیدم دوسم داری گفتن که غرورم اجازه نمیده بگم
من خیلی دوسش دارم من۱۷ سالمه ایشون هم ۲۳
میترسم دوستم نداشته باشه