با سلام.
همسرم 31 سال دارد و من سه سال از او کوچکترم. ما حدود یکسال و نیم است که در دوران عقد هستیم.

نگرانی من مادرهمسرم و رابطه همسرم با اوست که مرا بسیار نسبت به آینده نگران کرده است. همسرم بسیار مادر و خواهرانش را دوست دارد و انها نیز همسرم را دوست دارند او تک پسر است, رابطه همسرم با خونواده اش به طوری است که در تمام مدت یکسال عقدمان همسرم حتی یکبار هم نسبت به اینکه باهم دونفری حتی برای شام بیرون برویم نشان نداده است مسافرت و مهمانی که اصلا و ابدااا…و البته اشتباه نکنید همسرم بیرون رفتن و معاشرت و مهمانی را بسیار دوست دارد اما مساله عجیب اینجاست که باااید حتما مادر و خواهرانش نیز حضور داشته باشند و اگر انها به هردلیلی بگویند ما نمی آییم همسرم هم به من میگوید پس ما هم نرویم. چند بار به او گفتم که من دوست دارم با همسرم به تنهایی بیرون بروم و این به آن دلیل نیست که من خانواده ات را دوست ندارم. اما همسرم در مقابل حرفهای من با توپ و تشر وتوهین و گاهی فحش در جوابم میگوید: ” من دوووست دارم هرجا میرم مادر و خواهرام هم باشن من دونفری بهم خوش نمیگذره. فکر دو نفری رو کلا و برای همیشه از سرت دربیار ما هرجا بریم مسافرت مهمانی و حتی بیرون رفتن من دوست ندارم دونفری بریم دوست دارم مادر و خواهرام هم با ما بیان”

یکی دوبار هم که با اصرار فراوان من با هم فقط برای کمتر از یک ساعت برای شام بیرون رفتیم همسرم مدام میگفت: مگه چی میشد اگه الان مادر و خواهرام هم با ما می اومدن, اونا هم رو این صندلیها کنار ما میشستن خیلی هم بیشتر خوش میگذشت. و جالب بود که شوهرم مدام به در رستوران نگاه میکرد و میگفت: چه خوب میشد اگه الان مادر و خواهرام یه دفعه از در رستوران میومدن تو و همه باهم شام میخوردیم.

و مساله ای دیگر در مورد مادر همسرم اینکه او به رابطه من و همسرم به شدت حسااادت می کند و اگر همسرم کوچکترین توجهی به من بکند مادرش ناراحت میشود و چند بار که در دوره نامزدی به منزل آنها رفته ام مادرشوهرم سر چیزهای کوچک و بی اهمیت دعوا و بحث و جدل راه انداخته بطوریکه من مدت 3 ماه است که به منزل آنها نرفته ام و وقتی درمورد رفتار مادرشوهرم با همسرم صحبت کردم او گفت: “مادرم به تو حسادت میکنه حسادتش هم بخاطر اینه که منو خیلی دوووست داره و فکر میکنه تو اومدی پسرشو ازش گرفتی منم که نمیتونم مامانمو بندازم.” و نکته جالب این است که همسرم مدت چهار ماه است که بخاطر اینکه مادرش ناراحت نشود یا اینکه حساس نشود همسرم دیگر به هیچوجه از منزل خودشان یا هرجایی که مادرش درکنارش حضور داشته باشد با من تماس نمیگیرد و حرف نمیزند و فقط و فقط وقتی با من تماس میگیرد که سرکار باشد و مادرش نباشد. و در مقابل اعتراض من میگوید مامانم دیگه از تو خوشش نمیاد و وقتی کنارم باشه من معذب میشم که بهت زنگ بزنم یا باهات حرف بزنم.

برای اولین روز زن زندگی مشترکمان که از او توقع کادو داشتم دلیل نخریدن کادویش را با توپ و تشر گفت: مگه دور و برت رو نمیبینی که چهار نفر دیگه هم هستن من اگه برای تو کادو بخرم باید برای مادر و خواهرام هم کادو بخرم مگه اونا آدم نیستن.
لطفا به من کمک و راهنماییم کنید که ادامه بدهم یا خیر.

آیا من نگران آینده ام با توجه به رفتار و رابطه مادرشوهرم و شوهرم باشم یا نه؟