سلام مشکل بزرگی برام پیش آمد کرده.تقریبا چندماه پیش بحثی بین شوهرم و خانوادم پیش اومد با هر بدبختی ک بود تا قبل از عید خانوادم کوتاه اومدن و رفت و آمد کردن ک توی سال جدید مشکل باقی نمونه.اما همسرم کاری کرد که الان حتیرقبتیندارم باهاش تنها باشم جتی برای حرف زدن.روز ۱۳بدر آخرین روزی بود که خونه مادر شوهرم بودیم و قرار بود به شهر خودمون برگردیم ک شب برادرشوهرام که مجردن و شوهر من شوخی نابجایی کردن ک من ناراحت شدمو سرسنگین شدم شوهرم که ناراحتیش از جای دیگه بود وقتی رفتیم بخوابیم گفت این چ کاری بود ک بهش گفتم نباید شوخی توکه متاهلی با برادر مجردت یکی باشه که ناخداگاه حواس برادرت سمت من بیاد به یکبار مثل تیری که از کمان دررفته رفت تو پذیرایی وشروع کرد فحش و ناسزا ناموسی به خانوادم و قضیه قبل از عید رو پیش کشید و خانوادش به شدت پشتش بودن.قبول نمیکنن اشتباه کردن.برای اینکه طولانی نشه نمیتونم کاملتر توضیح بدم.همینقدر ک با گذشت این همه وقت هنوز با اون حرکت شوهرم نمیتونم کنار بیام اصلا حتی باهاش حرف زدن هم برام سخته تا برسه مسائل زناشویی.واقعا ازش بدم اومده و نمیدونم چکار کنم.مستاصلم نیاز به کمک دارم.از طرفی تایید خانوادش رو برای نرفتن به خونه پدرمادر من گرفته و حتی ی دلجویی ساده ازم نکرده
حالم بده از کارش شبا کابوس میبینم آروموقرار ندارم چه کنم؟