سلام. پسری 23 ساله هستم. یک ساله با دخترعموم عقد کردم. همون روز اول باهم به توافق رسیدیم گفتم برای من پوشش خیلی مهمه. حتما نباید چادر باشه ولی مو سر یا ساق دست و پا دیده نشود. لباس کوتاه هم نپوشه. اون اوایل قبول کرده و خیلی هم خوب رعایت میکرد ولی الان رعایت نمیکنه. میگه ما توی خونواده مادریم مرد و زن باهم راحتیم و من با این قضیه بشدت مشکل دارم. خونواده مادریش ادمای خوبی هستن فقط چندتا از اونا را که درست میشناسم و میدونم چه ادمای کثیفی هستن . هزار بار هم بهش گفتم ولی در جوابم میگه تو خیلی بدبین و تعصبی هستی.چندباری هم به خودم گفته من دوست ندارم و ازت متنفرم. از طرفی یه بار بهم گفته عشق اولم پسرخالم بوده. من تورو انتخاب کردم بخاطر اینکه خنوادم تعریفت را کردن و برای اینکه بدونم شوهر داشتن چه حسی داره خواستم تجربه کنم.بخدا خیلی باهش مهربونم هرچی میگه انجام میدونم البته نه از روی ترس فقط بخاطر اینکه خیلی دوستش دارم.پشت سرم به اقوام میگه دوستش دارم دلم براش تنگ شده ولی به خودم میرسه بی احساس میشه. فقط تمام زندگیش شده رمان و اینترنت. یک بارم بهم خیانت کرد ولی بخاطر آبروم به کسی چیزی نگفتم. نمیدونم چه غلطی بکنم. از یه طرف دیونه وار دوستش دارم از طرفی دیگه نمیتونم طلاش بدم مهریه خیلی بالاست. من از شما مشاورین عزیزم میخوام کمکم کنید که چطور کنار خودم نگهش دارم و زندگیم از هم نپاشه. ممنون