17سالمه دخترم
احساساتم خیلی ضعیف شده و نسبت به بیشتراتفاقات زندگیم بیخیالم و برام مهم نیس کم تر چیزی خوشحالم میکنه و منو به هیجان میاره در حالی که قبلا اصلا اینطوری نبودم دختر پر هیجانی بودم و دوست داشتم کلی چیزای جدیدی امتحان کنم والان بیشتر علاقه هامو از دست دادم قبلا خیلی برف و بخصوص بارون رو دوست داشتم ولی الان هیچ حسی بهم نمیده حتی موقع ای هم که میبارید بیرون نمیرفتم تو اتاق میموندم یا من قبلا به شدت نقاشی کردنو دوست داشتم ولی الان اصلا نمیتونم نقاشی بکشم اون حس لذت سابقو ندارم یا بهتر بگم حوصلشو ندارم یا مثل کلی چیزه دیگه مثل موسیقی کتاب خوندن رقصیدن که قبلا خیلی انجام میدادمو دوست داشتم ولی الان دیگه دوس ندارم انجام بدهم وحسی به ادمای اطرافم ندارم و بودو نبودشون برام مهم نیس حتی مامانم دلم نمیخواد باهاش حرف بزنم مثل بقیه توجمعاشون اصلا نیستم حوصلمو سر میبرن حرفاشون خستم میکنه دلم میخواد نباشن و تنها باشم حتی میتونم بگم اصلا برام ارزش ندارن قبلا به خواهرم خیلی وابسته بودم و وقتی قرار بود ازدواج کنه فکر میکردم خیلی دلتنگ و ناراحت میشم ولی وقتی ازدواج کرد و رفت همون شبش فراموشش کردم و بعد مدتی اصلا دلم نمیخواست ببینمش یا وقتی کسی ناراحتم کنه حتی اگه نزدیک ترین فرد زندگیم باشه خیلی زود خطش میزنمو ولش میکنمو دلم نمیخواد دیگه باهاش حرف بزنم اهنگ های عاشقونه یا متن های عاشقونه حالمو بهم میزنن ولی هنوز خوشبختانه یکم فیلم نگاه کردنو دوس دارم ولی از فیلم های عاشقونه حسی نمیگیرم اصلا نمیتونم صحنه هاشو درک کنم یه صحنشو باید چندبار ببینم تا بفهمم چی شد کلن رابطه عاشقانه حوصلمو سر مبیره تقریبا یه ساله ونیمه اینجوریم قبلن سیگار میکشیدم ولی الان دیگ ارومم نمیکنه و برام بی معنیه نمیتونم کسی رو دوست داشته باشم و سخترین کار برام دوست داشتن یه نفره ولی قبلا یه پسرو دوست داشتم و خوب بودیم ولی یهو گذاشت رفت و سه روز کارم فقط گریه کردن بود و وقتی هم برگشت من دیگ نخواستمش و فراوموش شد ولی الان خیلی برام عجیبه نیفهمم چطور میشه دونفر همو دوست داشته باشن اصلا نمیتونم درک کنم اصلا میشهه نمیدونم به این احساساتم ربطی داره یانه قبل اونم اینجوری بودم ولی شدتش خیلی کم بودم الان خیلی کم گریه میکنم بیشتر برای احساسی که ندارم گریه میکنم دلم میخواد یکم احساساتم بگرده نمیدونم چم شده از زندگیم تو این سن اصلا لذت نمیبرم