سلام دختری هستم 18 ساله هیچی توی زندگیم کم نداشتم همیشه همچی در اختیارم بوده و کسی هم باهام مشکلی نداره ولی احساس می کنم خود درگیری دارم راستش من پدر استاد دانشگاه بوده و وکیل و وضع مالی خیلی خوبی هم داریم (بقیه که اینطوری میگن)بین من و برادرم هم به من بیشتر به من اهمیت میدن ولی احساس می کنم خودم دارم زندگیم رو خراب می کنم مثلا وقتی یه چیزی رو می خوام و بشدت هم دلم می خواد بهش برسم وقتب بهش نزدیک میشم اهمیتش رو واسم از دست میده مثلا پسر خالم که از نظر بقیه دخترا خیلی خوش قیافه و پولدار بود و من هم از بچگی هی به خودم می گفتم من عاشقشم وقتی اومد گفت من خیلی دوست دارم نمی دونم به چه دلیل بهش گفتم ولی من از تو خوشم نمیاد. و متاسفانه رفتارام خیلی بچگونست و اصلا دست خودم نیست همیشه با نظرات بقیه مخالفم چند روز پیش پدرم در کمال ادب اینارو بهم گفت و وقتی بهشون فکر کردم می بینم که حق با ایشونه مثلا با اینکه دماغم خوب بود عمل کردم و من قدم 176 هست و پوست خیلی روشنی دارم و از لحاظ قیافه هم همگی بهم می گن خیلی خوبم و این باعث شده وقتی مثلا پیش دوستامم مثلا میگه من هیکلم خوبه مسخرشون می کنم و این زمانی اتفاق می افته که هواسم نباشه واقعا گاهی از خودم منزجر میشم و می دونم اخلاقم خیلی بدجنسانس و فوق العاده هم ولخرجم البته پدر مادرم هیچ وقت چیز خاصی بهم نمیگن ولی این چند روز خیلی فکر کردم و می دونم اگر به این شکل به زندگیم اذامه بدم بعد ها به شدت ضربه می خورم