بی زبون بودن همسرم در برابر خانواده اش
سلام من زمان 3سال از عقدم میگذرد و 2ساله که عروسی کردیم مشکلات من و همسرم از همون دوران عقد شروع شد اصلا هیچ احساساتی نداشت اوایل نامزدی 2 تا پیام که بهم میدادیم وسط صحبت میخوابید بدون اینکه بگه منم که اخلاقشو نمیدونستم ساعتها منتظر جوابش مینشستم هرچقدر میگفتم رفتارات ناراحتم میکنه براش اهمیتی نداشت هيچوقت ابراز علاقه نکرد حتی با ی اس ام اس ساده اوایل عقد کار نداشت بعد از 5 ماه با کلی مشکلات رفت سرکار ( برای هرچیزی دعوا داشتیم از عواطف و کار و زندگی و اخلاق و …) خیلی رفتارش اذیتم میکرد هرچند دوست داشت مرد خوبی باشه اما نمیتونست قهر هم میکردم براش مهم نبود خیلی عادی دوباره صحبت میکرد چیزی به عنوان آشتی یا معذرت خواهی براش اهمیت نداشت تا اینکه نزدیک عروسی مجبور شدم به خواهرش بگم که ما باهم مشکل داریم تا عروسی و عقب بندازیم و این شد شروع مشکلات بیشتر برای خرید و مراسم عروسی و همه چیز مجبور میشدم خودم نظر بدم و یا انتخاب دیگران و تایید و رد کنم که باعث کدورت و دعوامون شد که مراسم خوبی نداشتیم این شد خاطره بدی از شروع زندگیمون که هنوز آثارش باهامون هست من مشکلات اولیه خودمو فراموش کردم اما این چیزا از ذهنم پاک نميشه و خانواده همسرم تو این 2سال کلی اذیتم کردن با کاراشون هنوز با من سرسنگینن و … اما همسرم همیشه پشت اوناست حتی وقتی به خودش هم حرفی میزنن نميتونه جواب محترمانه ای بده
نه دلم با طلاق هست نه میتونم ادامه بدم چکار کنم
این بی عرضگی همسرم غیر قابل تحمله برام حتی بچه ها تو خونوادشون هم بهش حرف میزنن هیچ محبوبیتی برای خانوادش نداره هیچکدام از خواهر و برادراش در کنار اون بهشون خوش نمیگذره واسه همین رفت و آمدی باهاش ندارن منم چون بعد از ازدواجم از تهران اومدم به شهرستان تنهایی افسردم کرده واقعا کم آوردم
سلام دوست عزیز
قبل از هر چیز واقعا متأسفم و واسم جای سواله ک چطور با وجود اینکه در دوران نامزدی ب شناخت کافی از نامزدتون رسیدید،تن ب این ازدواج دارید.
من فکر میکنم همسر شما ب این راحتی قابل اصلاح نیستن.این مشکلات میتونه ریشه در دوران کودکی ایشون داشته باشه.
فرهنگ اطرافیان ایشون هم باید ب حدی بالا بره ک ایشون رو مسخره نکنن…
همسرتون اعتماد ب نفس لازم رو ندارن ودر این مورد بهتره یک مراجعه حضوری داشته باشن.