سلام
خانمی 32ساله هستم ده ساله ازدواج کردم،2فرزنددارم.در زمان خواستگاری من به همسرم گفتمدوست دارم بامن چطوری برخورد کند،کلی ایشون به من قول و وعده داد که همش الکی بود وقتی باهم ازدواج کردیم متوجه شدم همه حرفها الکی بوده.همسرم دائم میگه من فرد احساساتی هستم ولی دریغ از احساساتی که خودش خرج همسر کند.همیشه از همه چیز ناراضی بود و هست.الانم که بهم میگه من بهت مدیونم ولی در کنارت آرامش ندارم.منم بخاطر بچه هام و اینکه اگرجداشوم از لحاظ متلی به مشکل می خورم البته الانم با همسرم از لحاظ مالی خیلی مشکل دارم این زندگی را تحمل می کنم.از ابتدای زندگی متوجه شدم که ایشون متاسفانه عکسهای مورن می بینند چند بار به روش آوردم که الکی توجیه کرد و الان فقط سکوت می کنم وایشون هم فکر می کنند من نمیدونم.حدود3سال پیش بصورت خیلی اتفاقی پیامهایی ازایشون دیدم که به زن برادرم داده بودند و بشدت ابراز احساسات کرده بودند البته از جانب زن برادرم هیچ پیامی نبود همه
یکطرفه بود و بعد دیدم ایشون تو سایتهای صیغه یابی و…میره که دیگه خواستم همه چیز تمام بشه ولی ایشون کلی عذرخواهی و…کردوهمه چیز بین خودمون موند ولی من اصلا میلی به همسرم ندارم ایشون هم هیچ اعتقادی به مشاور ندارند ایشون میگه من همسرم را درک نمی کنم منم همچین حسی را نسبت بهشون دارم اصلا دوست ندارم باهاش حرف بزنم چون هر حرفی بزنم آخرش من مقصرم و دعوامون میشه.
نمیدونم چکار کنم.