سلام.من یه خانم ۳۲ساله هستم.
و شش ساله ازدواج کردم و یه پسر سه سال دارم. من الان نزدیکه یه ساله دارم تو مقوله خودشناسی سعی میکنم روی خودم کار کنم اما یچیزی که خیلی اذیتم میکنه و هرچی میگذره میفهنم خیلی زندگیمو مختل کرده اونم تجاوزهای مکرره. من وقتی خیییلی بچه بودم دبستان بودم خواهرم هروقت تنها بودیم بهم دست میزد و رابطه میگرفت.اون سه سال ازم بزرگ تر بود و از این کار لذت میبرد ما دو خواهری اغلب خونه تنها بودیم.منو اوایل خیلی تهدیید کرد که اگه به مامان بابا چیزی بگن منو میزنه و عروسکامو ازم میگیره و تهدیدم میکرد منم ازش میترسیدم و چیزی نمگفتم.حتی چند دفعه تو جهای خلوت پسرخالم بهم دست میزد اما میترسیدم به مامانم چیزی بگمون مامان بابام ادمای عصبانی بودن و میترسیدم ازشون.روزبروز آبجیم رابطش همش بیشتر میشد جوریکه حتی تو رابطه ادرارشو روم میریخت و ارضا میشد منم اوایل میترسمو سکوت میکردم بعد عادت کردم.تا اینکه وقتی راهنمایی بودم یه پسر که سوار ماشینش شدم و فکر کردم تاکسیه منو دزدید و برد بیابون با سه نفر ریختن سرم. اما من ترس رو یاد گرفته بودم و بعد کلی گریه تسلیم میشدم. من همیشه تو رابطه هام این وسیله شدن رو درونی کرده بودم. تو دبیرستان که بودم یروز قرار گذاشتم واسه درس خوندن برم خونه ی یکی از دوستام وقتی رفتم خونش و آیفون رو زد و در رو باز کرد وقتی رفتم داخل خونش داداشش رو دیدم که تعارفم کرد و گفت فرشته داره تلفن حرف میزنه منم رفتم تو اتاق فرشته و منتظرش شدم که دیدم داداشش اومد تو اتاق و…. بعد اون دوتا از دوستاشم…. و من اونلحظه فهمیدم چه نقشه ای بود. من بارها ناخواسته مورد تجاوزقرار گرفتم.هروقت تو رابطه با پسری میرفتم همه ی اونا هدفشون با من فقط سکس بود و منم قبلش سریع رابطه رو تموم میکردم.اصلا واسم یه کابوس بود. و من بعددوره های خودشناسی فهمیدم چیکار کردم با روانه خودم. خیییلی خییییبلی در این مورد حرف داشتم که مجبورم اینجا خیلی خلاصه بگم.اما چون واقعا هزینه های مشاوره و روانکاوی زیاده نمیتونم برم مشاوره و از طرفی واقعا مشاوره تخصصی تو این زمینه تجاوز جنسی سراغ ندارم که واقعا تخصصش همین باشه. اما هر مشاوره ای که این صحبت های منو خوند لطفا منو راهنماییکنه چه جوری از این کابوسا رها شمو به ارامشبرسم. بازم میگم این فقط یه جمله ی کلی از اون همه سالای سخت بود که مجبورم خلاصه بگم