سلام. من یه پسر ۱۴ ساله ام. من مشکل دارم. نه یکی دو تا. هزار تا.
وقتی چهارم میخوندم پی به جریانات مثبت ۱۸ بردم. اما باور نکردم.
پس گفتم بزار به مادرم سوال بندازم اگه گرفت که یعنی حقیقت داره اگه نه که نه. تکی انداختم اما باهام مشکوک رفتار کرد. سرش تو گوشی بود گفت نه و کارش رو ادامه داد. از همون موقع افت تحصیلی من شروع شد. در این مورد خیلی خیلی تحقیق کردم به طوریکه الان اندازه یه مرد هشتاد ساله ازین چیزا سر در میارم. گفتم قبول باشخ مشکلی نیست با اینکه تحت تاثیرش بودم اما با زور ردش کردم. مشکل بعدی از طلاق مادر و پدرم شروع شد. پدرم آدم نفهمی هست خیلی الان ۲ ساله که منو ندیده و حتی زنگ هم نزده و فکرش پیش زنای دیگه‌س. من تو تیزهوشان درس میخونم!! با این همه فشار تو هفتم از تیزهوشان قبول شدم. امااا… مشکل اصلی از اونجایی شروع میشه که….. مادرم!! با یه عوضی که روز به روز بهمون نزدیک تر می شد رابطه داره! اول سر کوچه قرار میذاشتن. بعد اومدن تو ساختمون ۲ طبقه بالاتر ما. بعد اومدن دقیقا روبروی ما. خب.. الان هم که الانه بعد از پشت سر گذاشتن کلی دعوا و اینکه این قضیه رو کوبیدم تو صورت مادرم، هنوز هم همونجای اول هستیم.
ما از بابای عوضی تر از مادرم جدا زندگی میکنیم. الان هرکی از دور ببینه میگه بابا بچه رو چه به این حرفا. اما قضیه خیییلیییی بدتر از اونیه که تعریف کردم. حالا لطف میکنید یکم دلداری بدید؟ الان هشتم میخونم و دائم سر گوشی و کامپیوترم چون تنها وقتی که همه اینارو فراموش میکنم تو دنیای بازی هاست. وقتی یاد گریه های مادرم واسه اون عوضی بی همه چیز میوفتم انگار برق خدا آمپر بهم وصل میکنن. تازه با همه اینا مادرم انتظار داره من ۲۰ بگیرم ۱۸.۵ مورد قبولش نیست!! دیگه نمی دونم چیکار کنم حتی یه لحظه هم نمی تونم کتاب باز کنم و درس بخونم. اظهار تأسف برای کسانیکه قراره این درد رو با خنده میخونن و نظر مسخره میدن.