سلام وقتتون بخیر ، من ۲۴ سالمه و ساکن اهوازم، لیسانس هوشبری دارم و سال ۹۷ فارغ التحصیل شدم از دانشگاه، تو همون تیر ماه ۹۷ با یکی از هم دانشگاهیام که تغذیه میخوند و ۱ سال از درسش مونده و ۶ ماه از من کوچیکتره و ساکن گچساران آشنا شدم، از من خواستگاری کرد ولی من بار اول رغبتی نشون ندادم و با جواب تندی که یجوری بتونم فراریش بدم ردش کردم، ولی چند وقت بعد از دوباره سر و کله اش پیدا شد و گفت که من حتما باید با شما حرف بزنم و از شما خیلی خوشم میاد، ماجرا تا اینجا پیش رفت که من و اون ۳ یا ۴ بار همدیگه رو بیرون از دانشگاه دیدیمو قرار گذاشتیم و تو اون مدت هم در ارتباط بودیم، ازش کم کم خوشم اومد و تحت تاثیرش قرار گرفتم، ولی تا اول شهریور بیشتر رابطه ما طول نکشید و احساس کردیم‌که نمیتونیم به توافق برسیم و عمده مسئلمون هم سر محل زندگی بود، از دوباره ۱۰ شهریور محمد به من پیام داد و گفت که نمیتونه من رو فراموش کنه و من هم بهش گفتم که منم همین حسو دارم چون واقعا از هم خوشمون اومده بود، تا اینکه ۱۵ شهریور اومد اهواز و با هم تو خونه یکی از دوستاش قرار گذاشتیم، اونروز تنهای تنها بودیم خیلی استرس هم داشتیم و من اصلا حس خوبی نداشتم که برم اونجا ولی رفتم نمیدونم چرا، که در اخر این تنهایی باعث شد با هم رابطه جنسی داشته باشیم ولی دخول اصلا صورت نگرفت، بعد از اون محمد به من گفت که هر کاری میکنه که با من بمونه و با هم ازدواج کنیم، الان از اونموقع تقریبا ۲ ماه گذشته و ما هنوز با همیم ولی من نمیدونم ادامه این رابطه درسته یا نه، چون محمد سربازی نرفته و خانواده ی پولدار و سطح بالایی نداره و اینکه یه سال از درسش مونده و اینکه سربازی رفتن خودش مانع کار کردنش میشه و از زندگی عقبش میندازه، از طرفی من درسم تموم شده و الان دارم واسه کنکور ۹۸ میخونم و اینکه وضع مالی خانواده من الحمدالله خوبه، من بچه اخرم و خانوادن خیلی بهم توجه دارن و در واقع باید بگم وابستگیم بهشون زیاده، من اگه بخوام با محمد ازدواج کنم باید ۵ سال منتظر بمونم تا شاید محمد شرایط ازدواج رو پیدا کنه، از طرفی من مطمئن نیستم خانوادم اصلا راضی بشن که من با محمد ازدواج کنم و حتی اگه راضی بشن هم فک نکنم اجازه بدن من یه شهر دیگه مثل گچساران زندگی کنم، من الان موندم نمیدونم چیکار کنم واقعا و سردرگمم، واقعا نمیدونم ته این رابطه چی میشه، آیا من کار درستی دارم میکنم، من فقط میدونم الان به شدت تحت تاثیر احساساتم هستم و محمد رو خیلی دوسش دارم و بهش وابسته شدم، میترسم اگه تمومش کنیم داغون بشم و نتونم فراموشش کنم‌‌. من ادم به شدت فکری ای هستم و خیلی خیال پردازی میکنم، و اینکه این افکار این مدت منو از مسیر زندگیم به شدت منحرف کرده نمیدونم باید چیکار کنم، ممنون میشم راهنماییم کنید.