3
ترس از ازدواج
سلام . دختری 19 ساله هستم که با یکی از سال بالایی های دانشگاه وارد رابطه شدم . حدود 2 ماه میگذره از رابطمون و اون مدام حرف از ازدواج میزنه و به خانوادش گفته حتی با مادرش 3 تایی سفر 1 روزه رفتیم . خیلی دوسش دارم ولی میترسم باهاش ازدواج کنم میترسم بعدا پشیمون شم یا رابطمون خیلی خوب پیش نره . باهاش یکبار راجع به این موضوع صحبت کردم ولی اون همچنان اصرار به ازدواج داره و فکر میکنه ترس من بی مورده در حالی که هرچی بیشتر میگذره ترس من بیشتر میشه . واقعا نمیدونم باید چیکار کنم کمکم کنید لطفا . مرسی از وقتی که گذاشتین .
با سلام خدمت شما دوست عزیز
در این مورد نیاز است همه جوانب را مد نظر قرار بدهید تا بتوانید بهتر تصمیم گیری کنید.
ترس تا میزانی در این مواقع می تواند به دلیل وارد شدن به یک دوره جدید زندگی و ناشناخته بودن آن برای شما ایجاد شود اما برای اینکه بتوانید بهتر تصمیم گیری کنید نیاز است که شناخت نسبت به یکدیگر ، تحقیق، مشاوره پیش از ازدواج و مشورت با خانواده را در راستای تصمیم گیری خود قرار بدهید تا بتوانید تصمیم گیری بهتری داشته باشید .
۱٫ این آقا چند سال دارند؟
۲٫ از استقلال مالی برخوردار هستند؟
۳٫ سربازی رفته اند؟
۴٫ شما معیارهایتان برای زادواج را می شناسید؟
۵٫ این آقا چه میزان از معیارهای شما را دارا هستند؟
۶٫ روابط شما با اعضای خانواده چگونه است؟
۷٫ تا قبل از این رابطه نیز از ازدواج ترس داشتید؟
۸٫ ازدواج از نظر شما چه نوع رابطه ای است؟
۹٫ چند مدت بعد از آشنایی ایشان در مورد ازدواج صحبت کردند؟
۱۰٫ از نظر خانوادگی ، اقتصادی، اجتماعی، باورهای دینی با یکدیگر هماهنگی دارید؟
۱. ایشون ۲۲ سالشونه
۳. بله شاغل هست
۳. معاف شدن به دلیل ناتوانی پدرشون
۴. من بیشتر برام اخلاق و خانواده طرف مهمه همچنین استقلال مالی و وابسته نبودن طرف
۵. خب از بین معیار های بالا همهاش رو دارن ولی از لحاظ ظاهر یه مقدار متفاوت با اون چیزین که من توقع دارم و یک سری اخلاق های کوچک مثل اینکه هر حرفی که میزنم میگه من میخوام ولش کنم برم و از اول همینجور بودم و یه مقدار کم توجه نسبت بهم زیاد بیرون نرفتیم تاحالا بجز اینا بقه معیار هامو دارن
۶. بخاطر درونگرا بودنم زیاد تو جمع نمیرم ولی در کل خیلی عالی
۷. همیشه حس میکردم امارگیشو ندارم و سنم خیلی پایینه ولی اینکه بترسم نه اصلا اتفاقا دوست داشتم ازدواج کنم
۸. سوال سختی بود ، فکر میکنم ازدواج یعنی اونقدر کسیو دوسش داری که میخوای تمام عمرتو کنارش باشی و توی تک تک لحظات خوب و بدش شریکش باشی
۹. ایشون ۴ماه از من خوششون میومد ولی میترسیدن من ردشون کنم نمیومد صحبت کنن ، توی اردیبهشت ماه کم کم شروع به صحبت کردن کردیم به عنوان ۲تا دوست و من احساس امنیت میکردم وقتی باهاش صحبت میکردم و ۱۲ خرداد بود که گفتن از من خوششون میاد من هم متقابلا همینو گفتم و رابطه دوستیمون شروع شد حدود ۱-۲ هفته بعدش گفتن قصدشون جدیه و میخوان برای خاستگاری بیان که من از همون لحظه ترسم شروع شد
۱۰. از خانوادشون زیاد اطلاع ندارم ولی با مادرشون که هم صحبت شدم خانم خوبی بودن ، وضعیت مالی هردو متوسط رو به بالا هست ولی من یک مقدار بالا تر اونم بخاطر اینکه من پدرم شاغلن ایشون خودشون و مادر شاغلن و پدر به دلیل اثرات جنگ توانای کار کردن ندارن ، روابط اجتماعی من فوقالعاده بالاست و اهل خوش و بش هستم ولی ایشون نه زیاد ، باور های دینیمون تقریبا توی یک سطح هست ایشون یه مقدار اعتقاد بیشتری دارن ولی خیلی کم
دوست عزیز در این مورد هرچه شناخت شما نسبت به یکدیگر بیشتر شود می توانید تصمیم گیری بهتری داشته باشید برای اینکه این تصمیم به ازدواج بر پایه هیجان نباشد بهتر است بدون ایجاد رابطه عاطفی شدید و رابطه جنسی در دنیای واقعی و در موقعیت های مختلف نسبت به یکدیگر به شناخت بیشتری برسید .
در کنار این موضوع برای ایجاد امنیت و شناخت بهتر می توانید موضوع را به خانواده ها اطلاع بدهید تا چند جلیه رفت و امد خانوادگی نیز صورت گیرد در این صورت شناخت شما از یکدیگر بیشتر می شود و تحت نظر خانواده ها نیز می باشدو می توانید از مشورت انها نیز بهره مند شوید .
در کنار این موارد همانطور که در بالا اشاره کردم مشاوره پیش از ازدواج در این مسیر برای شناخت دقیق تر از نیازها و باورهای یکدیگر می تواند کمک کنند باشد.
اینکه ایشان هر حرفی را میز نید می گویند ولش کن می تواند از دیدگاه ایشان در مورد زنان و ازدواج و روابط دوستی نشعت بگیرد که نیاز به بررسی دارد که در طی شناخت بیشتر و مشاوره می توانید به اطمینان بیشتری برسید و دلیل رفتارهای ایشان بهتر مشخص شود.