ترس ز ازدواج در دوران عقد
سلام.من 27 سالمه والان یکسال ونیم هست که نامزدم.البته یکسال هست که عقد کردم.شوهرمهم 28 ساله هستن و ساکن دوتاشهرمختلف هستیم قبلا همشهری بودن ولی چندسالی هست که رفتن .ایشون برادرشوهر وپسرعمه یکی از دوستای دبیرستان من هستن واز طریق ایشون معرفی شدن وکاملا سنتی پیش رفتیم.ایشون وخونوادشون توی خاستگاری اعلام کردن که دانشگاه رفتن وقراره پدرشون براشون مغازه بخره وهمینطور خونه وگفتن اهل نمازهستن.که ایناهمشون دروغ بوده وایشون نماز نمیخونن ودانشگاه نرفتن وچندماه بیکاربودن والان تازگی ها شاغل شدن.از ابتدای رابطه خونواده ایشون خیلی دخالت کردن و خونواده من سر هرچیزی کوتاه اومدن حتی سر مهریه واینکه برای نامزدی چیزی نیوردن فقط یه انگشترو این باعث شده تا الان هم این دخالت ادامه داشته باشه و همسر من فقط حرف مادرش وبقیه براش مهم باشه وخونواده من کوتاه بیان.نامزدم خیلی کم میاد دیدنم و اینکه اصلا چت و تماس تصویری وپیام نمیده و از هر دوسه روز یکبار به من زنگ میزنه و حتی من پیام بدم اصلاجواب نمیده.تا الان چندبار به مادرم توهین کرده و سرش داد زده اخرین بارش همین چندهفته پیش بود که به مادرم گفته بود من مادرم توی زندگیم هرچی بگه همون میشه وتو باید به دخترت جهیزیه کامل بدی و این و اون رو داشته باشه و…مادرم به مادرش زنگ زد تا بگه پسرت اینجور بی احترامی کرده که مادرش بدتر کرد وتوهین رو بیشتر.برای خرید عروسی رفتیم حتی برای من یه کیف نخریدن مادرشوهرم وهمش طعنه زدن بهم وشوهرم هم همش پشت اون رو میگیره.من از الان از دخالت های مادرشوهرم وبیخیالی نامزدم خسته شدم.نامزدم حتی شخصی ترین چیزهایی که درموردش حرف میزنیم رو میره به مادرش میگه واون زنگ میزنه چرا به پسرم این رو گفتی ودعوا راه میندازه.خیلی هم کم حرف هست ومن هرچی حرف میزنم ومیگم توام حرفات رو بگو هیچی نمیگه وقتی پیشش هستم اصلا توجه نمیکنه بهم و همش توی گوشیش سیر میکنه.روزهایی که بیکار توی خونه هست یکبار به من زنگ نمیزنه.میگن آقایون بعد از ازدواج بیخیال تر میشن و من یکماه دیگه عروسیمه و میترسم نتونم باهاش کنار بیام و زندگی کنم.از الان سر لباس وآرایشگاه مادرشوهرم یه اعصاب خوردی هایی سر من اورده که از عروسی نامید شدم و نامزدم هم هرچی مادرش بگه همون رو میگه وهمون کار رو میکنه و همون رو از من میخاد و متقاعد نمیشه.نمیدونم باید چیکارکنم.جاری های من مسافرت های آنچنانی وزندگی آنچنانی دارن.درصورتی که شوهر من با داشتن گواهینامه حتی رانندگی هم نمیکنه و قراره همیشه سربار بقیه باشه برای رفت وامد.نمیدونم چیکارکنم که بهم وابسته بشه واعتمادکنه که چیزی که میگم برای جفتمون هست نه فقط برای خودم.چیکارکنم کاری که میخام رو انجام بده و احساساتی باشه. :cry: :cry:
با سلام خدمت شما دوست عزیز
احساسات شما قابل درک می باشد اما بهتر است دقت کنید که ایشان از همان اول با بیان یک سری دروغ ها از مسیر درستی برای جلب رضایت شما استفاده نکرده اند و نیاز است که این موضوعات بررسی دقیق شود . دقت کنید که فردی با این میزان وابستگی به خانواده به راحتی بعد از ازدواج تغییر نخواهد کرد و این فکر که بعد از ازدواج می توانید ایشان را تغییر بدهید فکری کاملا اشتباه می باشد . بهتر است قبل از ازدواج و در همین مرحله مشکلات زدگیتان را شناسایی کنید و سعی کنید با مراجعه حضوری به روانشاس این موضوعت را بررسی دقیق کنید . نیاز است که با این آقا صحبت شود و سبک شخصیتی ایشان مشخص شود و دلیل این کناره گری های عاطفی و دروغ ها و… مشخص شود تا بتوان به هردوی شما کمک کرد .
بهتر است در آرامش و بدون توهین و صحبت در مورد خانواده و مادرشان با همسرتان در مورد برنامه آینده زندگی مشترکتان و مشکلات موجود در زندگیتان و احساساتی که تجربه می کنید صحبت کنید تا بتوانید بهتر با دیدگاه ایشان آشنا شوید و اقدامات بهتری انجام بدهید.
دقت کنید که این موضوعات پر اهمیت محسوب می شود و با یک ازدواج برطرف نمی شود.
درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۸۸۴۱۹۸۳۲
شاد باشید