سلام خسته نباشید من دوهفته پیش با همسرم بحثی داشتم که مجبور شدم خانواده ها رو در جریان بزارم اون جا صحبت های شد که بعد ازاشتی همسرم گفتن خونه مامانم نمیان دیگه و منم میتونم نرم خونه مامانشون اما تنهایی هرزمانی میتونیم بریم چندین بار از طریق مختلف صحبت کردم که اینکار باعث میشه بقیه اعضای خانواده متوجه شن اختلافی هست اما روی حرفشون هستن البته مادرشوهرم در جریانن و تاجایی که من خبردارم چیزی نگفتن و سپردن به همسرم، من از همسرم پرسیدم واسه مامان فرقی ندارد رفت و آمد من، گفتن نظر من نه اما بعد چند دقیقه گفتن مامان چندبار گفتن قطع رابطه نکن و حقیقتا خواهرشوهرم سرطان داشتن به من بیماری دیگه گفتن بعدها فهمیدم سرطان دارن،برادرشوهرم طلاق می‌خوام بگیرن بعد۸۰روز از زبون خواهرشوهرم فهمیدم درصورتیکه همه فامیل خبرداشتن و من حس کردم چقدر غریبه ام بااین تفاسیر من چیکارکنم که غرورم خورد نشه و این رابطه قطع نشه
الان همه چی بین منو همسرم خوبه وقتی صحبت خونه مامانم میشه میگه به ابجیات بگو نمیام بزار بفهمن، اصلا نمیتونم امیدداشته باشم این جریان درست میشه و البته میخواستم برای عیدغدیربرم خونه مادرشوهرم چون سیدن اما نمی‌دونم کاردستی هست یانه راهنماییم کنید لطفا