تغییر کردن شوهرم
سلام من یه خانوم 26ساله ام سال 94نامزد کردم و 96ازدواجرفتار همسرم تو نامزدی و حتی بعد ازدواج خیلی خوب بود ولی الان یه پسر 5ماهه دارم از وقتی که پسرم به دنیا اومده رفتار همسرم خیلی بد شده منم بعد از زایمان حال روحی خوبی نداشتم این رفتار همسرم هم حالم رو بدتر میکنه تا قبل از بچه اصلا سر من داد نمیزد ولی الان راحت این کارو میکنه از بعد از زایمانم روش به من باز شده از خانواده ام ایراد میگیره یک به دو نشده بهش بر میخوره درصورتیکه قبل از بچه اصلا اینجوری نبود من هم به پسرم خیلی وابسته ام احساس میکنم فهمیده که من خیلی به بچه وابسته ام میخواد بهم بفهمونه که الان حرف حرفه اونه به خدا ما خیلی هم دیگه رو دوست داشتیم آنقدر که با من خوب بود الان وقتی این رفتار هاش رو میبینم احساس میکنم تا حالا همه کارها حرفاش دروغ بوده احساس میکنم دارم نسبت بهش سرد میشم تو رو خدا کمکم کنید چیکار کنم من دختر احساساتی هستم این رفتارهاش منو خیلی اذیت میکنه از لحاظ مالی خانواده من تو شرایط بهتری هستن دیوونه شدم همش فکر میکنم نکنه همه کارهاش دروغ بوده دوست داشتنش الکی بوده
سلام به شما دوست عزیز
این شرایط به نظر می رسد که هم برای شما و هم همسرتان با فشار روحی زیادی همراه شده است و این تغییر شرایط یعنی به دنبا امدن فرزندتان با مشکلات در روابط بین فردی شما همراه شده است که باعث ایجاد این سبک رفتارها می شود .
در این مسیر اجازه بدهید باهم بیشتر صحبت کنیم.
سلام ممنونم که کمکم میکنید همسرم ۳۳ساله هستن پسرم ۵ماهه است ،بعد از زایمان تا زمانی که حال جسمی من طبیعی بشه ۴۰روز طول کشید ولی چون همسرم مدام برای کارهای بچه دخالت میکرد مثل اینکه بگه بچه رو اینجا نخوابون اونجا بخوابون مامانت چرا بچه رو اینجوری بغل میکنه یا اینکه من بعد از زایمان کمر درد شدید گرفتم که حتی نمیتونستم تو خواب از این پهلو به اون پهلو بشم با این که شرایط منو میدونست مدام قبل خواب مدام بهم میگفت بچه رو از خودت دور کن میافتی روش بچه زردی داشت من خودم حالم بد بود اون بدترش میکرد یه بار رفت از یه دکتر پرسید باید چیکار کنیم زردی بچه زودتر پایین بیاد من به خاطر پسرم که زیر دستگاه توی خونه بود نرفتم وقتی اومد واسه این که منو بترسونه دور از جون بچم بهم گفت دکتر گفته زردیش بالاست مغزش از کار افتاده بندازینش دور من میخوام از شما بپرسم این چه کاریه من اون روز جون دادم بعداً بهم گفت ببخشید میخواستم به مامانت بفهمونم چرا زودتر متوجه زردی بچه نشده یه جورایی وقتی از یه چیزی ناراحت میشه نمیتونه خودش رو کنترل کنه در صورتیکه قبل از بچه اصلا اینجوری نبود ،برای رابطه جنسی هم داشتیم ولی کم شاید دوهفته یکبار بعضی وقتا میگم چرا آنقدر زودرنج شدی میگه نه تو اشتباه میکنی یه مدت هر چی از خانواده من ایراد میگرفت بدون اینکه حرص بخورم بهش میفهموندم که کارت اشتباهه خیلی هم خرافاتی هست خانواده اش هم همینطور دیشب به خاطر مریضی مامانم حالم بد بود حواسم نبود پام آروم خورد به بچه اصلا بچه گربه نکرد ولی خودم از ترس داشتم جون میدادم تا اینجوری شد چنان دادی سرم زد که تا حالا ازش همچین رفتاری ندیده بودم خونه ما ۶۰متریه خیلی کوچیکه بچه تو اتاق خوابه در اتاق هم بازه من راحت میبینمش ولی میگه نباید بچه رو تو اتاق تنها بزاری ،یا میگه اگه کسی از روی بچه رد بشه یه اتفاقی بدی برای بچه میافته منظورش خرافاته یا مثلاً میگه مامانم گفته کف پا بچه رو بوس نکنین بچه راه نمی افته به خدا دیگه خسته شدم همه این حرف ها هم واسه خانواده منه چند وقت پیش میگفت چرا وقتی بچه از خودش صدا در میاره بقیه اداش رو در میارن من ناراحت میشم انگار دارن مسخرش میکنن در صورتیکه دارن باهاش بازی میکنن به خدا دیگه حوصله این کارهاش رو ندارم چیکار کنم باهاش
ببین عزیزم هردوی شما نگران فرزندتان هستید اما نمی توانید بهم ارتباط برقرار کنید به همین دلیل هم فکر می کنید رفتار دیگری آسیب زا می باشد و فرد مقابل نمی داند و اطلاعات کافی ندارد در صورتی که هردوی شما یک هدف مشترک دارید ان هم رشد و تربیت بهتر فرزندتان می باشد و در این مسیر نیاز است بدون واردن کردن خانواده ها به این مسائل باهم در احترام سعی کنید صحبت کنید و در مورد مسیر رشدی و کمکی که می توانید در کنار هم داشته باشید تا کودکتان رشد بهتری پیدا کند باهم مشورت کنید .
دقت کنید که فرزندتان تنها قسمتی از زندگی هردوی شما می باشد قسمتی دیگری از زندگی شما خودتان می باشید .
شما دقت کنید که حتی به نیازهای جنسی و عاطفی یکدیگر بی توجه شده اید و بی توجهی به این موارد می تواند ناهشیارانه نیز باعث ایجاد اسیب برای هردوی شما شود.
بهتر است که سعی کنید بجای جنگیدن برای تغییر دادن افکار یکدیگر سعی کنید که از زمان فعلی زمانی را برای بودن با همسرتان قرار بدهید ، در این مسیر پوشیدن یک لباس که همسرتان دوست دارد ، پختن یک غذای مورد علاقه همسرتان ، بیان اینکه چقدر دلتان برای باهم بودن تنگ شده است و هر احساس مثبت دیگری که به ایشان دارید . ایجاد یک فضای آرام می شود می تواند فرصت بیان احساسات و ناراحتی ها و اینکه در این مسیر چگونه می توانید بهتر کنار هم باشید را به هردویتان بدهد پس بهتر است که بجای اینکه به دنبال مقصر باشید و یا همدیگر را سرزنش کنید سعی کنید که از شرایطی که دارید استفاده کنید.
در این مسیر بهتر است که باهم به زوج درمانگر مراجعه کنید نیاز است که فضای تعاملی شما مورد بررسی قرار گیرد و کمک شود تا بتوانید در کنار هم با داشتن هدف های مشترک و بیان احساسات و نظرات خودتان و احترام به تفاوت هایی که باهم دارید می توانید مسیر بهتری را تجربه کنید.