سلام
۲۳ سالمه وخترم و از پدرم متنفرم‌. از اینکه وانمود کنم باهاش خوبم جلوی بقیه خسته شدم. پدرم که پدر زیستی منه از ۱۰ سالگی من رو دست مالی می کرده و چند باری تو دوران کوکی این موضوع رو به مادرم گفتم ولی هیچ اقدامی نکرد فقط گفت اون مرده دیگه مردا همین جورین می دونستی این کار گناهه‌؟ (این حرفش باعث شد تا سال ها احساس گناه و کثیف بودن بکنم و فکر کنم خدا از من بدش میاد) این گذشت تا ۱۶ سالگی که احساس نیاز جنسی داشتم خودم رفتم سراغ پدرم و اون هم استقبال کرد و تا ۱۸ سالگی باهم رابطه مخفی داشتیم بدون دخول من این کار رو خیلی دوست نداشتم چون اون نمی تونست من رو ارضا کنه برای همین بهش گفتم دیگه نمی خوام. شروع کردم به خود ارضایی. و حالا دو سالی هست که دوست پسر دارم. اخیرا دوست پسرم ازم خواستگاری کرده و پدرم مخالفه و میگه شرایط خوبی نداره. من عاشق دوست پسرم هستم و می خوام ازدواج کنم و دیگه پدرم رو نبینم. صدای نفس کشیدنش باعث ایجاد انزجار در من میشه. از نظر من اون حق نداره در مورد ازدواج من نظری بده. از این که جلوی خواستگارم دارم احترامی در حد یه پدر و انسان براش می زارم بدم میاد. ولی هیچی درمورد گذشته ام با پدرم به خواستگارم نگفتم و سعی می کنم نگم.
تحمل خونه و دیدن هر روز پدرم از وقتی با ازدواجمون مخالفت کرده برام سخت تر شده.