سلام خانمی هستم۲۹ساله سه سال عقد بودیم الان چهارماه که زندگیمشترکمون شروع کردیم اوایل مادرشوهرم اخلاقش خوب بود تا اینکه کم کم خودش نشون داد تعیین تکلیف میکرد کجا بریم خونه کی باید بریم از وقتی هم که برادرزادشون ازدواج کرد خانومشون به من ترجیح میدن توی جمع بهترین چیزها رو واسش میارن جلوش خم و راست میشن ولی به من بی احترامی میکردن وقتی هم میرفتم خونشون کسی حق نداشت خبری یا چیزی رو جلوی من بگه من باهمه این رفتارهاشون کوتاه اومدم و چیزی به همسرم نمیگفتم حتی یک بار بخاطر سلام نکردن به برادرشوهرم همسرم چنان پرش کردن فرستادن سراغ من که نصف شب مجبور شدم پیام بدم به برادرشوهرم وازش عذرخواهی کنم اعیاد میومد و میرفت به روی خودشون نمیوردن که کادویی چیزی بدن منم چیزی نمیگفتم حتی خانوادم از این رفتارشون ناراحت بودن من از همسرم دفاع میکردم ولی الان احساس میکنم زندگیم درخطر هرروز به همسرم زنگ میزنن همسرمم این موضوع ازم مخفی میکنه حتی شکایت من به همسرمم میکنن همسرمم بهم تذکر میده ولی اگه من شکایت رفتار مادرش بکنم حرفام میشه چرت و پرت و مزخرف و دعوامون میشه همسرم همیشه طرف مادرش داره نمیدونم باید چیکار کنم روز به روز هم مخفی کاری همسرم داره بیشتر میشه و آزارم میده