من با دختري نزديك ٥ ماهه ك باهميم ولي والدينش ١-٢ ماهه ك تصميم ب جدايي گرفتن و اين باعث شده اون دختر نسبت ب من تا حدي بي توجهي كته و منم توي اين مدت همش بهش خرده ميگرفتم ك بي توجهه و ميگفتم اذيتم ميكني و اونم عذرخواهي ميكرد و ميگف درستش ميكنه..تا اينكه چنروز پيش ك باز گلايه كردم گفت ميخاد جدا بشه چون هم ذهنش خستس و نميتونه توي رابطه باشه(چون رابطه مسئوليت داره)و از طرفي براي من هم بهتره و نميخاد با مشكلاتش زندگي منم خراب بشه و مناسبم نيست و اينكه نسبت ب همه حتي خانواده و دوستاش و من سرد شده و هيچي براش مهم نيس…و اينكه دوسال ديگه بعده گرفتن مدركش چون ديگه خانواده اي نداره ميخاد بره.من بهر نحوي بود راضيش كردم گفتم ادامه بديم و منم انتظار مسئوليت ندارم تا پايان اين برهه و بعدش دوباره از اول شروع ميكنيم و خانوادت ميشم من پيش من ميموني و …اونم قبول كرد ولي پيم ك ميدم خيلي كم و كوتاه جواب ميده يا اصن نميده و اين همش باعث ميشد فكر كنم زده زير حرفش ولي ميگه نه نزده.سوال من از شما اينه ك من الان بايد چيكار كنم؟بايد فعلا تنهاش بذارم؟اخه ميگه سرده و بي تفاوت و اگ منم فعلا يه مدت تنهاش بذارم بدتر شايد بشه.ضمنا اضافه ميكنم قصدم ازدواجه و خود اون دخترم ميدونه.درسته ك ١-٢ ماه رابطه قطع باشه و بعد بخوايم دوباره شرو كنيم؟من خيلي گيجم