سلام من دختری 30ساله هستم و تقریبا 2ساله که ازدواج کردم. ما یک دوست خانوادگی داریم که اونا هم هم سن ما هستن و یک پسر بچه 7ساله دارن و البته همسرامون دوستهای بچگی هستن. بارها شده که شوهرم بخاطر اونا با من جرو‌بحث مرده که فلان حرف یا رفتارت اونارو ناراحت کرده. مثلاً همین دیشب بچشون تو اتاق خواب من داشت ساندویچ میخورد من بهش گفتم خاله جان میشه لطفاً سینی رو بزاری زیر دستت اتاق زود مورچه میزنه مامانش ناراحت شد رفت تو اتاق پیش بچه‌اش تا من خودم رفتم صداشون کردم. لازم به ذکره که این خانم خودش وسواسه و تاحالا یکبارم اجازه نداده تو خونه خودشون بوش بدون زیر انداز و تو اتاق غذا یا حتی خوراکی بخوره …. قبلشم تو ماشین که بودیم واسه خوردن شام داشتیم نظر می‌دادیم من گفتم چون هزینه اش زیاد میشه بنظرتون بزاریم رو هم دیگه یا دنگی پیتزا بخریم شوهرم ناراحت شد که چرا گفتی دنگی شاید اونا نداشته باشند تو بلد نیستی حرف بزنی فقط ور ور می‌کنی خامی،چندبارم تو جرو‌بحث بهم گفته صدات خیلی بده رو مخمه، به من میگه نباید به بچشون تذکر بدی تو ندید بدیدی نباید مهمون دعوت کنی خونت… حالا از لحاظ خانوادگی و تحصیلات من همه جوره ازش بالاترم جوری که تو مراسم عقدمون همه میگفتن که ما چجوری با این خانواده وصلت کردیم خیلی از ما پایینتر هستن…..
به نظر شما با اون دوستم تماس بگیرم صحبت کنم که ناراحت شده یا نه ، یا اینکه کم کم به مرور رابطمو کمتر کنم شوهرم هر جمعه باهاشون قرار تفریح میزارن منم چون اینجا غریبم هیچکسو ندارم قبول میکنم