سلام،وقت بخير
من محصل و شاغلم و ١٩سالم داره تموم ميشه،
هميشه سعي داشتم اطرافيانم و راضي نگه دارم(متاسفانه)نه اينكه بگم بخاطر خوشايند اونا زندگيمو تغيير دادم ولي تاجايي كه ميشه هميشه سعي مي كنم حتي اگر لازمه به خودم سختي بدم تا اطرافيان راحت باشن،تاجايي كه ميتونم خوش برخورد باشم كه نه تنهاكسي ناراحت نشه كه همه نسبت بهم حس خوبي داشته باشن،ازطرفي هم به شدت رو رفتار ديگران با خودم حساسم و اين چيزيه كه داره اذيتم ميكنه،حتي لحن سلام كردن يه سري از ادما كه برام ادماي نسبتا مهم تري هستن مثل دوستام و بعضي از همكارام ميتونه رو شادي و ناراحتي اون روزم حسابي تاثير بذاره،و مشكل اينجاست كه چون هميشه سعي كردم بهترين رفتار و داشته باشم كه ادما بهترين حس و انرژي رو ازم دريافت كنن،اگر يكي يه روز بهم يكم شل سلام كنه يا هر رفتار كوچيكه مشابهي فورا برام دغدغه ميشه كه نكنه كاري كردم يا حرفي زدم كه ناراحت شده و اينجوري سلام(يا رفتار)ميكنه درحالي كه شايد اصلااا اون رفتارش به من ربطي نداشته باشه و مثلا فقط بخاطر خستگي خودش بوده باشه
شايد در كل بشه اينجوري خلاصه كرد ناخوداگاه خيلي برام مهمه كه از طرف ديگران آدم خيلي موجه و خوبي بنظر بيام و نميخوام براي ايجاد اين حس فيلم بازي كنم بلكه عميقا براي خوب و ايده آل بودن تلاش مي كنم ولي از اونجايي كه هر آدمي اشتباه داره منم يه جاهايي اشتباه مي كنم اما نميتونم از خطاهاي خودم ناراحت نشم و هر اشتباه خيلييي خيلي كوچيكي كلي ناراحت و ذهنمو درگير ميكنه.تاحدي.كه.اذيتت.كننده.شده
و شايد لازم باشه بگم به طور كلي ادميم كه هركاري بهش سپرده ميشه از نظر ديگران(كارفرما)خوب انجام ميده و خيلي با استعداده(چيزي كه خودشون ميگن) و ديگران هميشه تعريفمو كردن با اين حال اغلب خودم از خودم راضي نيستم و توقع بيشترم از خودم دليل اين تشويش ذهنيه
خسته نباشيد،پيشاپيش سپاس