حساس بودن من و بی توجهی همسرم
سلام من ۲۱ سالمه و تقریبا یک ساله که ازدواج کردم و اسم همسرمم حسینه
من بعضی رفتارها و اخلاقای اونو درست نمی دونم و واقعا ازشون بدم میاد رفتارایی که قبل از ازدواج اصلا نشون نمیداد … من واقعا عاشقشم ولی نمی تونم با این رفتاراش کنار بیام چند بارم درموردشون باهاش حرف زدم و توضیح دادم اما اصلا زبر بار نمیره یا کاملا ساکت میشه ! یه مشکل دیگه هم هست که اون کاری مکنه که همیشه احساس گناه کنم یعنی حتی اگه تقصیر اون باشه بازم جوری واکنش نشون میده و باهام بد رفتار میکنه که آخرش از سر ناچاری من مجبور میشم برم جلو و معذرت خواهی کنم … حتی وقتی گریه می کنمم اهمیت نمیده من بدون صدا گریه می کنم و اصلا به روش نمیارم و سروصدای الکی نمی کنم ولی حسین با این که می بینه دارم گریه می کنم بازم واسش مهم نیست و حتی نگام نمیکنه منم بعضی وقتا اونقد بیصدا گریه میکنم که تا دو روز بی حالم و سردرد میگیرم … یعنی حتی اگه از گریه غش کنم بازم طرفم نمیاد ! به جز این بازم چندتا رفتار دیگش هست که واقعا داره دیوونم میکنه و واقعا اذیتم و نمی دونم چیکار کنم تا این وضعیت تموم بشه … حسین خیلی وقتا مهربونه و با این که سرش خیلی شلوغ میشه بعضی وقتا ولی بازم برام وقت میزاره ولی من خیلی حساسم و بازم می خوام بیشتر بهم توجه نشون بده چون همین که یه بی توجهی ببینم از داخل میشکنم و واقعا داغون میشم … من قبل از ازدواجم افسردگی مزمن داشتم و از زندگیم بیزار بودم و بعضی وقتا خودآزاری هم میکردم … حسین این مسئله رو از همون قبل از ازدواج میدونست اما با این حال بازم بعضی وقتا اذیتم میکنه و کلا حساس بودنمو فراموش میکنه و هیچ به حرفام اهمیت نمیده … یه چیزی هم که هست اینه که احساس میکنم هر وقت کار حسین زیاد میشه دعوای بینمونم بیشتر اتفاق میافته و منم بیشتر گریه میکنم و داغون میشم … خواهشا کمکم کنید احساس می کنم دوباره افسردگیم داره برمیگرده … نمی خوام این مشکلات ادامه داشته باشه
دوست عزیز باید بدونید هر زندگی مشکلات خاص خودشو داره.
پس تصور نکنید اگر مسیر دیگه ای رو رفته بودید .
این مشکلات وجود نداشت!
پس برای شروع:
اولا باید با هم گفتگو کنید.
از زودرنجی دست بردارید.
قبل از هر حرف ورفتاری کمی فکر کنید.
تا مجبور نباشید بعد از آن عذرخواهی کنید.
با سوابقی که از شما بیان کردید.
باید با مشاوری مجرب مشورت کنید.
شماره ها در اول سایت درج شده است.