2
خانوادم بهم ازادی نمیدن و اصلا بهم اعتماد ندارن
من دختری ۱۹ ساله ام خانوادم هیچ اعتمادی بهم ندارن بخصوص مادرم از بچگی همه چیز ب مادرم میگفتم بهترین دوست واسم بوده تاحالا اما همین رک و راست بودنم باهاش باعث شده نسبت ب من بی اعتماد بشه و نذاره تنها برم بیرون مادرم حتی بهم فرصت نمیده تا خودمو بهش ثابت کنم لطفا راهنماییم کنین چکار کنم ک خانوادم بهم اعتماد کنن و ازادم بذارن
همیشه در خانوادهها بین والدین و بچهها اختلاف سلیقه و اختلاف در طرز فکر وجود داشته است. اختلافی که به دلیل تفاوت سن و نسل کاملا طبیعی بوده و حتی گاهی منجر به پیشرفت اعضای آن میشود. اما گاهی هم پیش میآید که همه چیز به همین خوبی و خوشی پیش نمیرود و این اختلافات بالا گرفته و بین پدر و مادر و فرزند شکرآب میشود. این اختلافات مخصوصا زمانی به اوج خود میرسد که از شما اشتباهی سر زده و حالا که قصد جبران آن را دارید کاری از دستتان برنمیآید.
موضوع مد نظر را بیشتر توضیح میدهیم تا مطلب کاملا روشن شود. آدمی ممکن الخطاست و شما به دلیل همین قاعده، مرتکب خطایی شدهاید اما با گذر زمان به خطا و اشتباه خود پی برده و تصمیم به جبران مافات کردهاید.
حالا شما هستید و خانوادهای که از اشتباه شما مطلع شده و دیگر به شما اعتمادی ندارند. هر چه تلاش میکنید تا حسن نیت و پشیمانی خود را ابراز و اعلام کنید بیفایده است. آنها به چشم یک مجرم نگاهتان میکنند و این نگاه ذره ذره شما را زجر میدهد. البته آنها فقط به یک نگاه بسنده نکرده و در کلام و رفتار خود هم نشان میدهند دیگر اعتمادی در کار نیست و از این به بعد هر آنچه انجام میدهید باید با تحت نظارت شدید آنها باشد.
و این آغاز یک زندگی سخت برای شماست. اینگونه نمیشود ادامه داد بنابراین باید هر چه تلاش دارید به کار گرفته و برای اعتمادسازی مجدد والدین خود اقدام کنید.
در این راستا راههای زیر میتواند کمک خوبی باشد:
• گفتگو
مهمترین، بهترین و اولین راه برای حلِ مشکلِ عدم اعتماد پدر و مادر نسبت به شما گفتگویی ساده، صادقانه و هدفدار است. از آنها بخواهید بنشینند و با حوصله به حرفهای شما گوش دهند. قبل از هر چیزی باید مسئله را مطرح کرده و بپذیرید اشتباه کردهاید و از کرده خود پشیمان هستید. همین اعتراف دل پدر و مادر شما را آرام میکند و خیالشان راحت میشود به اشتباه خود پی بردهاید. در حقیقت اطمینان حاصل میکنند قدرت تشخیص غلط از درست را به دست آوردهاید. از هیچ چیز نترسید و حرفت دلتان را زده و از احساس خود سخن بگویید.
• ارائه برنامه جدید
پس از بیان مسئله، نوبت به برنامه جدیدتان میرسد. بگویید برای زمان پیش رو چه برنامهای دارید و قرار است چه راهکارهایی را برای اعتمادسازی آنها انجام دهید. در این مورد حتما از آنها هم بخواهید اگر برنامهای دارند با شما در میان بگذارند اما این را هم مدنظر داشته باشید هر راهکاری شدنی نیست.
به طور مثال ممکن است آنها برای اینکه خیالشان راحت شود از شما بخواهند گاهی تلفن همراهتان را چک کنند و شما هم برای اثبات صداقت خود با این کار موافقت کنید. این همان راهکاری است که قابل اجراست اگرچه باید برای زمانی محدود باشد و تا همیشه ادامه پیدا نکند.
اما ممکن است مادرتان بخواهد شما را در کلاس زبانی که میروید همراهی کند. این همراهی نه ممکن بوده و نه به صلاح است. اما برای اینکه روی حرف آنها هم حرفی نزده باشید از مادرتان بخواهید در مسیر خانه تا کلاس شما را همراهی کند.
• اجتناب از رفتارهای حساسیتزا
اگر دوستتان به شما زنگ میزند یواشکی به اتاقی دیگری نرفته و با رفتارهای مشکوک، آنها را به رفتار خود حساس نکنید. آنها در حال حاضر روی شما حساسیت بیشتری پیدا کرده و ممکن است رفتارهای سوء تفاهم برانگیز شما باعث دامن زدن به حساسیتهای بیشتری شود. بنابراین کاری مخفیانه ولو درست یا مربوط به دوستانتان انجام ندهید.
• اعتمادسازی مجدد
برای اعتمادسازی مجدد کار دیگری که میتوان کرد این است که اگر دوباره بستری برای اشتباه یا خطای گذشته پیش آمد آن را با خانواده مطرح کنید. آنها را در جریان بگذارید و اطمینان بدهید دیگر مشکلی پیش نمیآید. بیان این گزینه نکته مثبتی دارد. ممکن است شما به خانواده حرفی نزنید و آنها خود از موضوع مطلع شوند. اگر اینگونه باشد ممکن است عدم شفاف سازی از سمت شما باعث شود افکار منفی و بدبینانهای به سراغ آنها بیاید و شک به دل آنها راه پیدا کند. بنابراین قبل از این همه اتفاق منفی، بهتر است خودتان موضوع را بگویید.
• کمک از مشاور
گاهی ممکن است هیچ کدام از راههای گفته شده کارساز نبوده و تلاش شما بیهوده باشد. در این زمان یک مشاور یا بزرگتر فامیل که حرفش پیش پدر و مادر شما “برو” دارد کمک خوبی باشد. شاید آنها شما را بچه بدانند و یا به دلیل همان اختلافاتی که بین سن و سال و فکرتان وجود دارد حرف شما را متوجه نشوند. اما یک مشاور یا بزرگتر با ویژگیهایی که گفته شد میتواند در حل مشکل مفید واقع شود.
اینجا یک نکته کلیدی به شما ارفاق بزرگی میکند و آن هم کلید صمیمیت و محبت بین شما و پدر و مادرتان است. صمیمت و محبت باعث میشود بستر مناسبی برای درک بهتر دو طرف ایجاد شده و با چشمپوشی از اشتباهات، زندگی آرامتری داشته باشید. بنابراین از این صمیمت و محبت غافل نشوید.
سلام خسته نباشید الان من با این که میگین یه اشتباهی سر زده که باعث بی اعتمادی شده کاملا مخالفم چون من هیچ وقت اشتباهی نکردم و بعضی وقتا با خودم فکر میکنم کاش حداقل یه کاری کرده بودم که الان این قدر عصبی نبودم پیش مشاوذم رفتم اما واقعا هیچ کمکی نتونست بهم بکنه فقط بهم میگفت اینا عوض نمیشن توهم کاری نمیتونی بکنی.باور کنید هر راهیو امتحان کردم گفت و گو که اصلا تو کتشون نمیره فکر میکنن همه کاراشون درسته.تقریبا از ۱۴یا۱۵ سالگیم به این نتیجه رسیدم فکر میکردم بزرگ تر که بشم همه چیز بهتر میشه اما داره بد تر میشه دیگه نمیتونم تحملشون کنم احساس زندانی بودن توی اتاق خودمو دارم.حتی نمیزارن با دوستام برم بیرون برای همینم هست که الان واقعا هیچ کس واسم نمونده خیلی حس بدیه که توی سن ۱۸سالگی هیچ کسیو نداشته باشی.این چند وقت اخیر هم خیلی بهم بی محلی میکنن که انگار کار بدی انجام دادم مثلا مامانم حتی به خودش زحمت نمیده وقتی نهار درست میکنه صدام کنه یا غذا واسم نگه داره چند وقتی یکبار اونم هر وقت دلشون بخواد پول تو جیبی میدن که با کوچکترین اعتراضی چند ماه توقیف میکنن هر چیزی رو هم که فکر کنین باید با همون یه ذره پول خودم واسه خودم بگیرم تازه بعدم میگن حالا حالا ها نمیذاریم تو شوهر کنی انگار که خیلی واسشون مهمم….خیلی تحمل کردم اما الان واقعا به کمک احتیاج دارم نمیدونم چیکار کنم