با سلام. من ۳ سال است ازدواج کردم ولی همسرم تمام تصمیمات مهم زندگی مثل شهر محل زندگی را با مشورت خانواده اش می گیرد و فقط به من اطلاع می دهد. همچنین هر حرف منفی مادرش را در مورد من را آنقدر تکرار می کند که عصبی می شوم. در خانه کمک من است ولی در جلوی مادرش حتی در شرایطی که من واقعا احتیاج به کمک دارم، از جایش تکان نمی خورد. در میهمانی ها من اصلا براش حضور ندارم و در سر سفره جایی میان مردان می نشیند که من نتوانم بروم کنارش. مادرش می گوید ما رسم نداریم زن و شوهر کنار هم باشن تو میهمانی ها در حالی زوج های مسن تر کنار هم می نشینند و پدرش هم خیلی احترام مادرش را دارد. حالا می خواهد برای مدتی تنها پیش پدر و مادرش برود. من از تاثیر مادرش روی زندگیمون می ترسم چون اوایل ازدواج همه چیز خوب بود تا زمانی جایی قرار گرفتیم که مدت یک ماه و نیم با مادرش بودیم و همه چیز تغییر کرد. ترسم باعث شده که عصبی بشوم. یکسره گریه می کنم. نمی دانم چه کنم؟ لطفا کمکم کنید